✔️ یک نکته ... 〰〰〰〰▪️🔊🕐 ایّامِ کودکی وقتی همراه با پدرم از میانِ کوچه‌های تاریک و پر از چاله رد می‌شدیم، دستش را محکم می‌گرفتم و بی‌اختیار خودم را به او می‌چسباندم... او هم دستِ کوچک وظریفم را در دستش می‌فشرد و سرم را نوازش می‌کرد تا آرامم کند... 👈امروز در میانِ سیاهیِ مشکلاتِ عمیقِ زمانه باید ریسمانِ محّبتِ تو را محکم‌تر بگیرم و یادت را تنگ‌تر در آغوش بکشم. ای مهربان‌تر از پدر! یا صاحب‌الزّمان! در حصنِ حصین ولایتت، ترس و ناامنی معنا ندارد! 〰〰〰〰▪️🔊🕐 ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://Eitaa.com/bshmk33