📍مرحوم حاج آقا فخر می فرمودند:
«یک روز، من و یکی از دوستان به نام مرحوم آقای انشایی در خدمت آقا
شیخ مرتضی زاهد بودیم.
📍 آقا
شیخ مرتضی، تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و با کشیدن دست با این طرف و آن طرف، به دنبال تسبیحش می گشت.
📍و به ما هم گفت:
شما این تسبیح مرا ندیدید؟
️ما هم شروع به گشتن و پیدا کردن تسبیح ایشان در اتاق کردیم.
📍بعد از دقایقی آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و گلویی بغض کرده فرمود:
«ببنید این امر می تواند به این معنا باشد که مثلاً خداوند می خواهد
به من بفرماید
که ای مرتضی! یک عمر است که ما تو را نگه داشته ایم و الا تو خودت تسبیحت را هم نمی توانی نگه داری»
➯
@Bshmk33