💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_16
قبل از اینکه اینجاهم دنبالم کنه و یه آبرو ریزی جدید پیش بیاد کیفم و رو شونم مرتب کردم و خواستم همین حالا که اون خانمه داشت شرایط و میگفت و اون یارو شریف زل زده بود بهم از لابه لای بقیه بزنم بیرون اما همین که اولین قدم و برداشتم با شنیدن صدای همون زن از حرکت متوقف شدم:
_خانم جانا علیزاده،
شما اولین نفر بفرمایید داخل!
آب دهنم و با سر و صدا قورت دادم و نگاهم و به اطراف چرخوندم،
انگار اینجا هیچکس جز من جانا و علیزاده نبود که تکرار کرد:
_خانم علیزاده کجایید؟
خودم و زده بودم به هرراهی جز اینکه برم تو اون اتاق که یهو در کمال ناباوری شریف با دست به من اشاره کرد :
_ایشونن!
و بعد هم راهش و کشید و با اون دو سه نفری که پشت سرش بودن رفت تو اون اتاق ته راهرو و اون خانم که اسمم و صدا زده بود به سمتم اومد:
_بفرمایید تو اتاق
با تردید گفتم:
_ولی من که تازه رسیدم چرا اول من باید برم تو؟
واین حرفم برای بیرون زدن شاخکهاش کافی بود که گفت:
_شوخی میکنی با من؟
همه از خداشونه که زودتر کارشون راه بیفته!
اونکه نمیدونست بین من و اون آقای شریفشون چه اتفاقاتی افتاده و به خیال خودش داشت منطقی جوابم و میداد که نفس عمیقی کشید:
_بفرمایید عزیزم!
نگاهم تو صورتش چرخید،
نمیدونستم اون یارو شریف اینجا چیکار میکنه وقبلش باید میفهمیدم که پرسیدم:
_ببخشید آقای شریف اینجا پست ومقامی دارن؟
چشماش گرد شد وناباورانه جواب داد:
_خانم شما حالت خوبه؟
اومدید که استخدام بشید یا مارو اذیت کنید؟
وتکرار کرد:
_بفرمایید تو اتاق همه معطلن
قیافش یه جوری شده بود که حس میکردم اگه سوال دیگه ای ازش بپرسم اون کفشای پاشنه بلندش و درمیاره و پاشنه میخیش و مستقیما فرو میکنه تو تخم چشمام که ناچار رفتم به سمت اون اتاق لعنتی،
اتاقی که متاسفانه شریف توش حضور داشت!