شعری زیبا از امام خامنه ای من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم/ از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!/ همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس/ من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!/ رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند/ من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم/ همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن/ از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!/ سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست/ من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!/ تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم/ از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!/ طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است/ از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!/ شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد/ من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!/ به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من/ مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!/ دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن/ که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!/ هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم/ ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!/ سید علی خامنه ای تقدیم_به_مهربانترین_مولای_ هستی حضرت مهدی عج