هدایت شده از تبلیغات دلدار
اسمم الهه است،دختری که عمر ازدواجش سه ساعت بیشتر نبود😭💔 خانواده ام تحت فشارم گذاشته بودن و مجبورم کردن با مردی که هیچ شناختی ازش نداشتم ازدواج کنم😔 از فرودگاه تبریز به سمت تهران حرکت کردیم ،هنوز چهره شوهر آینده ام رو ندیده بودم،دوست داشتم همینجا بمیرم و به تهران و اون شوهر کذایی نرسم ولی حیف خدا صدای منو نشنید😔 همینکه به خونه شون رسیدیم و در و باز کرد،یه مرتبه خاطرات چند سال قبل دانشگام رو سرم خراب شد😳😔😱🔥👇🙈 https://eitaa.com/joinchat/1154548639C66c6f270aa بخاطر کینه‌ی قدیمی با شرف و آبروم بازی کردن🔥