👆ادامه قسمت ۶۷
#ازجهنم_تابهشت👇
من و امیرعلی هم میشینیم رو زمین و میزنیم تو سر خودمون.😂😂
بچه هاهم که توقع همچین برخوردی رو نداشتن تعجب میکنن . بعد از تموم شدن مداحی ؛
محمد جواد با یه ظرف حلوا جلو میاد ، دستش رو روی شونه من میذاره سرشو پایین میندازه و باحالت ناراحتی میگه
_ داداشای گلم تسلیت میگم ؛
من هم از شدت علاقه زیاد قاشقی حلوا برمیدارم و رو صورت محمد جواد میریزم ، ظرف حلوا رو از دستش میگرم و بعد هم امیرعلی بطری های آبی که اونجا بود رو برمیداره و قبل از اینکه بخوان عکسالعملی نشون بدن خالی میکنه رو سر محمد جواد و بقیه هم چون کنارش بودن خیس میشن.
😍😍
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
با درد بمانی و به درمان نرسی
😍😍
ادامه دارد....
#نویسنده_ح_سادات_کاظمی