هدایت شده از کانال عاشقان امیرالمومنین علیه السلام
از حسین(ع) تا مهدی (عج) قسمت 2⃣ 🌸🌸🌸 واقعه شهادت حضرت یحیی(ع) نیز این گونه است : 《هیردویس 》پادشاه عصر با زنی به نام 《هیردویا》 ازدواج کرد؛ این زن از شوهر سابق خود دختری زیبا و آشوبگر داشت که دارای قامتی موزون و اندامی دلربا بود. در روز جشن ولادت هیردویس ، دختر رقص دل انگیزی نمود، به طوری که همه حضار و شخص پادشاه را سخت تحت تاثیر حرکات و اطوار فریبنده خود قرار داد. بعد از آن روز چنان پادشاه فریفته دختر خوانده خود شد و دل در گرو عشق او باخت که از او خواست هر خواهشی دارد از وی بخواهد تا دستور دهد روا گردد. ماجرای عشق پادشاه و نظر سوء او نسبت به دختر زن خود فاش شد و در شهر منعکس گردید. حضرت یحیی به پادشاه اعلام خطر کرد که این عمل برخلاف حکم تورات و شرع حضرت موسی(ع) است، و ملازم است که از مراوده و احیاناً ازدواج با او بپرهیزد. دختر و مادرش که وجود حضرت یحیی مبلغ دین را مخل آسایش و انجام نقشه خویش می دانستند، روزی که شاه اظهار تمایل به وصال دختر نمود، بهانه گرفتند که تا یحیی زنده است این عشق سر نمی گیرد و شاه به وصال معشوق نخواهد رسید. شاه که در دام افسون مادر و دختر واقع شده و دل و دین از دست داده بود، یحیی را خواست و در حال غلبه هوا و هوس دستور داد سر نازنین او را میان طشتی از بدن جدا سازند. حضرت یحیی(ع) در آن هنگام سی ساله بود، در آن زمان پسر خاله اش حضرت عیسی(ع) در میان خلق بود و هنوز صعود نکرده بود؛ یک قطره خون حضرت یحیی(ع) به روی زمین ریخت و مانند فواره جوشید. جوشش این خون بنی اسرائیل را به وحشت و اضطراب و ننگ و بدنامی فرو برد، تا یکی از پادشاهان بابل(جنوب عراق) لشکری به فلسطین کشید و گروه زیادی ازیهود را به قتل رسانید، تا خون از جوشش ایستاد. در برخی از منابع نام این پادشاه را 《بخت النصر》 نوشته اند در صورتی که وی در سال ۶۰۶ قبل از میلاد از دنیا رفته است و با ولادت حضرت یحیی(ع) تطبیق نمی کند. ادامه دارد ... منبع: کتاب ازحسین(ع) تا مهدی (عج) - محمد رضا فوادیان