نشستہ بودم تماشاش می‌کردم لب هاش بدجور از تشنگی ترک خورده بود رفت سهم آبش رو گرفت و اومد توے سایھ نشست متوجہ شد یھ امیر عراقی داره نگاهش می‌کنه بلند شد و لیوان آبش رو داد بھ امر عراقی . . .😢🖐🏻