#داستان_آموزنده
🔆گفتار عميق و پرصلابت عيسى و شاگردش
زيد بن امام سجاد (علیه السلام ) از مردان شجاع و انقلابى عصر خود بود كه نهضتى عظيم بر ضد طاغوتهاى اموى به وجود آورد و سرانجام به شهادت رسيد.
يكى از پسران او عيسى است ، اين پسر شيردل نيز به راه پدر رفت و پرچم مخالفت با منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى ) را برافراشت . پس از منصور، مهدى عباسى بر مسند خلافت نشست ، وى خواست از راه تطميع ، عيسى را از مخالفت باز دارد.
عيسى در اين وقت در مخفيگاه زندگى مى كرد، ماءمورين مهدى عباسى در شهرها اعلام كردند، كه عيسى در امان است ، به اضافه عطاياى فراوانى كه از طرف خليفه به او داده خواهد شد.
وقتى كه اين خبر به عيسى بن زيد رسيد، به دو دوست همرزمش جعفر احمر و صباح زعفرانى گفت : سوگند به خدا اگر يك شب با ترس بخوابم ، براى من بهتر از همه عطاياى او و همه دنيا است .
و به حسن بن صالح ، همرزم ديگرش گفت : سوگند به خدا يك ساعت ترس آنها از من كه در نتيجه از ناحيه من ، رعب و وحشتى بر دل آنها افكنده مى شود، موجب رعايت حقوق مظلومان خواهد گرديد و همين وحشت آنها از قيام من باعث كنترل آنها و كاهش طغيانشان خواهد شد و اين بازتاب ، براى من بهتر از همه اين وعده ها است .
عيسى (علیه السلام ) در خفا از دنيا رفت ، حسن زعفرانى (چريك همرزمش ) دو كودك او را سرپرستى مى كرد.
حسن زعفرانى مى گويد: به حسن بن صالح (همرزم ديگر عيسى ) گفتم : چه مانعى دارد كه ما خود را آشكار كنيم و خبر فوت عيسى را به مهدى عباسى برسانيم ، تا او از فكر عيسى ، راحت شود و ما نيز در امان بمانيم ؟.
حسن بن صالح كه شاگرد مكتب عيسى بود در پاسخ گفت : نه به خدا سوگند، هرگز چشم دشمن را به مرگ ولى خدا، فرزند پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) روشن نمى كنم ، اگر من يك شب به حالت ترس بسر برم ، برايم بهتر است از اينكه يكسال به جهاد و عبادت بپردازم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚
@Dastan 📚✾