عمری ما تو را نگه داشتیم
حاج آقا فخر تهرانی میگوید:
یک روز من و یکی از دوستانم به نام آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم.
آقا شیخ مرتضی تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و کشیدن دستش به اطراف، دنبال تسبیحش میگشت و از ما هم پرسید: «شما این تسبیح مرا ندیدید؟» با این سخن، ما نیز برای یافتن تسبیح ایشان شروع به گشتن کردیم.
پس از دقایقی، آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و با بغض فرمود:
«ببینید! این امر میتواند به این معنا باشد که خداوند میخواهد به من بفرماید ای مرتضی! عمری است ما تو را نگه داشته ایم وگرنه تو حتی تسبیحت را نیز نمیتوانی نگه داری».
آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۶۷ و ۱۶۸.
✾📚
@Dastan 📚✾