💐🌿🍃🌸🍂 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 به روایت زینب ساعت ۹ با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم دوباره به زمین و زمان فحش دادم و اومدم بخوابم که جمله فاطمه یادم اومد:خب تو که این همه سوال داری چرا کلاسا رو نمیای؟میدونم میدونم داداشتو مامان و بابات هم هستن . با یاد آوری سوال هایی که یکی بعد از اون یکی بعد از اون یکی به جونم می افتاد و امیر علی هم که بخاطر دانشگاه و مغازه بابا سرش این روزا حسابی شلوغ بود و دلم نم اومد که اذیتش کنم سریع از جام بلند شدم. . _الو سلام فاطمه من سر خیابونتونم.با امیر علی اومدم دم در وایمیسیم بیا میرسونمتون. _فاطمه:سلام نه نمیخواد میریم دیگه همطن یه کوچه فاصله داره . پاشو بیا ببینم خداحافظ. از لفظ خداحافظ ناخداگاهم خودمم تعجب کردم چه برسه به امیرعلی و فاطمه.منو چه به خداحافظ گفتن ؟منی که بای از دهنم نمی افتاد. برگشتم سمت امیرعلی که ببینم عکس العملش چیه که دیدم با لبخند داره نگاهم میکنه یه لبخند به روش زدمو گفتم برو دم خونشون.. همزمان با رسیدن ما در خونشون باز شد و فاطمه اومد بیرون.در عقب رو باز کرد و نشست.بعد آروم و با لحنی که خجالت توش موج میزد گفت سلام امیر علی هم محجوبانه لبخند زد و جوابشو داد اما کوچکترین نگاهی به فاطمه نکرد . دم موسسه پیاده شدیم از امیرعلی خداحافظی کردیم و رفتیم داخل.موسسه تشنه دیدار که برای کلاسهای معروف بود و وابسته به مسجد کنارش .همون مسجدی که باهاش رفتیم امامزاده داوود.رفتار خوب فاطمه سادات(معلم فاطمه اینا)و بقیه دوستاش فوق العاده برای من جذاب بود و باعث شد منی که از بسیج متنفر بودم پا بزارم تو موسسه ای که وابسته به مسجد بسیج بود و فقط هم برای آموزشهای مذهبی. همه میگفتن خیلی تغییر کردی ولی خودم نمیخواستم قبول کنم من فقط حس میکردم دارم روز به روز تکمیل میشم همین.کلاسای معارف طبقه دوم بود .بی خیال آسانسور از پله ها رفتیم بالا.سمت راست یه در چوبی بود فاطمه کفشاشو در آورد و در زد وداخل شد منم به تبعیت از فاطمه دنبالش راه افتادم با اینکه صندلی بود ولی بچه ها و فاطمه سادات خیلی صمیمی دور هم نشسته بودن رو زمین با دیدن ما برای سلام و احوالپرسی و ادای احترام بلند شدن و موقع نشستن هم جوری نشستن که منو فاطمه هم جا داشته باشیم و من عاشق این صمیمیتشون شدم. فاطمه سادات شروع کرد به حرف زدن در مورد امام زمان.خیلی چیزی در موردش نمی دانستم و حرفاشون برام گنگ بود ولی از همون اول با آوردن اسمش حالم عوض شد ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🌿🍃🌸🍂🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉 @Dastanvpand 👈💓