.
.😍❤😍❤😍❤😍❤
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارت51🍃
نویسنده:
#سییـنبـاقــرے 📚
"خوشکلا باید برقصن ، خوشکلا باید برقصن"
باشنیدن آهنگ تند و زننده ای که از گوشی سبحان با صدای بلند پخش شد تقریبا منو پروانه از خواب پریدیم و چند سانتی رفتیم هوا..
خوشم بنده خدا ترسید که با چشمای نگران تند تند تو جیبش میگشت دنبال گوشیش که داشت زنگ میخورد..
"خاک برسرت با این آهنگ زنگت"
علی بود که از آینه ی جلو نگاهش میکرد و زیر لب نثار شخصیت بلند سبحان بیچاره کرد..
+بی ادب زشته جلو خانوما یکم جنتلمن باش..
بعدهم به سبک خاله خان باجبا لباشو یه وری کرد و رو به پروانه گفت:
+ببخشید بانوی بزرگوار..
پروانه هم خانومانه و البته کمی جوگیرانه گفت..
-بخشیدم شاهزاده سبحان...
نمیدونم مشکلش با من چی بود که برگشت سمتمو گفت..
-توهم که حساب نیستی😂
+ویز ویز..
-باشه من پشه..
دیگه جوابشو ندادم..
گوشیشو در اورد و شماره گرفت...
زیر لب مثلا با ما حرف میزد..
-شاید باورتون نشه ولی این اهنگ زنگ مریم جونه😎
مریم جون عمم بود..
-جونم بانو؟!
+...
-مرسی که انقد بهم علاقه داری..
+...
-فداتبشم اره مامی همونجاییم که خیلی دوس داری باشم😝
+...
-خب باید بگم تا یه هفته م دستت بهم نمیرسه ...
+....
-عاشق عصبانی شدنت هم هستم...
+....
-نوکرم که...
مارمولک؟؟! باوشه ژن بابام خراب بوده دیگه..
+...
نمیدونم عمه چی گفت که سبحان زبون دراز به غلط کردن افتاد...
-نه ننه من اشتبا کردم توروحدا من این سها رو میگیرم ولی اون نه..
بعدهم برگشت سمتم زیر گفت..
-ببخشید از شما مایه میذاریما هرچی باشین از ننهی عباس آقا ماستی بهترین...
بعدهم پوکید از خنده...
پروانه تقریبا روی داشبورد پهن شده بود میخندید...
علی لباشو گاز میگرفت...
نگاهش کردم..
هر حرفی میزدم جواب دندون شکن نبود
ترجیح دادم بهش بگم "بی مزه ای"
و رومو کردم سمت پنجره ی ماشین...
با خودم فکر میکردم؛
خوشبحالش، هیچ غمی نداره..
یه پسره و یه اجی بزرگتر که عروس شده..
پولدار و بی دغدغه..
مدرک مهندسیشم گرفته و شرکت باباش...
فک نکنمم تاحالا عاشق شده باشه که حال دلش بد باشه..
سالم و سلامت...
آهی کشیدم و زیر لب گفتم خداروشکر..
٭٭٭٭٭--💌
#ادامه_دارد 💌
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662