: 🌹داستان آموزنده🌹. مردی پس از یک روز پرتلاشِ کاری، خسته و کوفته به خانه برگشت. هنگام اذان شب با اینکه بسيار خسته و هوا سرد و بارانی بود حاضر شد تا به مسجد برود. او در یکی از کوچه ها که هیچ نوری نبود سُر خورد و زمين افتاد؛ به خانه برگشت لباسهای کثیفش را عوض کرد و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد. دو‌ مرتبه در یکی از کوچه ها زمین خورد؛ باز به خانه بازگشت، ظاهرش را آراسته کرد و به سمت مسجد حرکت کرد. این بار از همان نزدیک خانه اش مَردی که چراغی در دست داشت به سمت او آمد و گفت اگر به مسجد ميروی با هم تا آنجا برویم؛ او نیز قبول کرد و در حالی که تمام مسیر با نورِ چراغ روشن بود به مسجد رسیدند. . به مسجد که رسیدند مرد چراغ به دست داخل نشد! مرد اول چندبار به او گفت چرا داخل نمیایی؟! تا اینکه مردِ چراغ به دست سرانجام گفت: من شيطان هستم! و ادامه داد: هنگامی که مرتبه اول زمین خوردی، من خندیدم؛ اما هنگامی که لباسهایت را عوض کردی و به سمت مسجد بازگشتی خدا تمام گناهانت را بخشید! مرتبه دوم که زمین خوردی و باز همان کار را کردی، خدا گناهان اهل خانه ات را هم بخشید! من ترسیدم دفعه سوم زمین بخوری و خدا تمام مردم شهر را ببخشد به همین خاطر چراغی آوردم كه مسیر را برایت روشن کنم تا زمین نخوری!!! . 🌹در زندگی و برای انسانها گاهی زمین خوردن‌هایی است که اگر انسان بعد از آن بايستد، خداوند او‌ را به اندازه آسمانها بالا می‌برد🌹. . امام علی علیه‌السلام: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است: «… رضایت خود را در طاعت مخفی نموده است پس هیچ عبادتی را کم نشمارید، شاید همان مورد رضایت خدا باشد…» (وسائل‌الشیعه،ج1ص116). •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•