فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹 عمرو بن نعمان جعفی گفت: امام صادق علیه السلام را دوستی بود که هر جا حضرت می‌رفت از او جدا نمی‌شد. وقتی حضرت به محلی به نام حذائین می‌رفتند، او و غلامش دنبال حضرت می‌آمدند. آن شخص دید غلامش دنبالش نیست. تا سه بار توجه کرد او را ندید. مرتبه چهارم او را دید و گفت: ای پسر زن بدکار کجا بودی؟! امام علیه السلام با شنیدن این کلمه دست مبارکش را بر پیشانی زد و فرمود: سبحان الله، به مادرش اسناد بد دادی، من ترا با ورع می‌پنداشتم، اکنون می‌بینم ورعی نداری. عرض کرد: فدایت شوم، مادرش سندیه و مشترک است (مانعی از این اسناد ندارد) فرمود: آیا نمی‌دانی که هر امتی را نکاحی هست. از من دور شو!! راوی حدیث گوید: دیگر او را ندیدم با حضرت راه برود، تا اینکه مردن بین ایشان جدایی افکند. 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•