🌟ميگن روزي برای سلطان محمود غزنوی كبكی آوردن كه لنگ بود فروشنده براي فروشش زر و زيوری زياد درخواست ميکرد سلطان حكمت قيمت زياد كبك لنگ رو جويا شد فروشنده گفت وقتي دام پهن ميكنيم براي كبك ها ، اين كبك را نزديك دام ها رها ميكنيم آوازی خوش سر ميدهد و كبك هاي ديگر به سراغش مي ايند و در اين حين در دام گرفتار ميشوند هر بار كه كبك را براي شكار ببريم حتما تعدادي زياد كبك گرفتار دام مي شوند سلطان امر به خريدن كرد و خواستار كبك شد چون زر به فروشنده دادن و كبك به سلطان ، سلطان تيغي بر گردن كبك لنگ زد و سرش را جدا كرد فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بی جان كبك را ميديد گفت اين همه كبك ، اين را چرا سر بريديد ؟؟؟ 👈سلطان گفت هركس ملت و قوم خود را بفروشد بايد سرش جدا شود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•