داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 چهار: 🕋 دعا و نیایش 🕋 نفرین امام صادق (علیه السلام) در مورد فرماندار ستمگر ✅ (داود بن علی، فرماندار مدینه از جانب عبدالله سفاح (اولین خلیفه عباسی) بود، که بیشتر از سه ماه حکومت نکرد، او یکی از غلامان آزاد کرده و دوستان نزدیک و شاگردان ممتاز امام صادق (ع) به نام معلی بن خنیس را دستگیر کرد، و به او گفت: لیست نام شیعیان را به من بده، معلی بن خنیس، نام آنها را فاش نساخت و با کمال قاطعیت گفت:اگر شیعیان، زیر قدمهایم باشند، قدمم را برنمی‌دارم، داود فرمان داد، گردن او را با شمشیر زدند، و پیکر مطهر او را به دار آویزان کردند، و آنچه از اموال امام صادق (ع) در نزد او بود، مصادره نمودند). هنگامی که امام صادق (ع) از شهادت جانگداز معلی بن خنیس با خبر شد، فرمود:قطعاً داود را نفرین می‌کنم، که غلام آزاد کرده مرا کشته و اموال مرا ضبط کرده‌است. این خبر به فرماندار (داود بن علی) رسید، برای امام صادق (ع) پیام داد: آیا به نفرین خود تهدید می‌کنی؟ (من از این تهدیدها نمی‌ترسم). معتب (یکی از خدمتکاران امام صادق علیه السلام) می‌گوید: امام صادق (ع) همواره در حال رکوع و سجود بود، هنگامی که وقت سحر فرا رسید، شنیدم در سجده خود چنین می گفت: خدایا! از تو درخواست می کنم به قدرت نیرومندت، و به مقام جلال سختت که همه مخلوقات در برابر آن جلال، خوار هستند، اینکه صلوات بفرستی بر محمد و اهل بیت او، و اینکه (داود بن علی) را هم اکنون (به عذابت) بگیری. هنوز آن حضرت، سرش را از سجده بلند نکرده بود، که صدای شیون را از خانه داود بن علی، شنیدیم، امام صادق (ع) فرمود:من به دعائی، او را نفرین کردم که خداوند فرشته‌ای را به سوی او فرستاد که عصائی آهنین را بر سر او زد به‌طوری‌که از آن ضربت، مثانه او شکافته شد، و مرد. ایتا https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT