داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) خشم رسول خدا(ص) به ثروتمند متکبر سرمایه‌داری با لباس فاخر و پاکیزه‌ای که پوشیده‌بود، به‌حضور رسول خدا (ص) آمد، و نزدیک آن حضرت نشست، سپس فقیری با لباس چرکینی که درتن داشت، واردشد، و کنار آن مرد سرمایه‌دار نشست. سرمایه‌دار، فوراً لباس خود را کشید(و خود را جمع کرد و جدای از فقیر قرارداد) رسول خدا(ص) (که از این عمل مغرورانه سرمایه‌دار، سخت به‌خشم آمده‌بود، به او روکرد و) فرمود: آیا ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی از ثروت تو به او چیزی برسد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی، لباست از لباس او، چرکین شود؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: پس چرا این‌گونه از او دورشدی؟ سرمایه‌دار: ای رسول خدا! من هم‌دمی(شیطانی) دارم که هرکار زشتی را به‌نظرم، زیبا جلوه می‌دهد، و هرزیبائی را زشت وانمود می‌کند(اکنون برای جبران این گناه) نصف مالم را برای این فقیر قراردهم. پیامبر(ص) به فقیر فرمود: آیا نصف مال او را می‌پذیری؟ فقیر: نه. سرمایه‌دار: چرا؟ فقیر: اخاف ان یدخلنی مادخلک: می‌ترسم من نیز مانند تو مغرور گردم، و روحیه من هم مانند تو بشود. https://eitaa.com/Dastanqm