شهید نشیم، می میریم!
"عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می دهد و به سوگ شخصیتی می نشیند و در غم برادری فرو می رود. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم."
امام خمینی (ره)
"دی ماه 1363
یکی از روزها دم غروب، به اندیمشک رفتیم. نماز را در مسجد خواندیم. مجید عتیقی نژاد گیر داد که برای شام برویم خانۀ آنها. من، عباس دائم الحضور، سعید طوقانی، اصغر بهارلویی، حسین رجبی، عباس منیری و سیداکبر موسوی رفتیم خانۀ پدر مجید.
ساعتی نگذشت که بچههای اندیمشک یکی یکی پیداشان شد. غلامرضا حسینزاده و صفر علیاکبری هم آمدند. وقتی منصور الیاسیپور و گودرز مرادی آمدند، صدای اندیمشکیها درآمد. آن دونفر که تنگ هم میخوردند، یک لشکر را به هم میریختند. هر دو جوان بودند و شاداب و بسیار شوخ. در عین حال که به هیچ وجه با شوخیهای خود، کسی را نمیرنجاندند و به قول معروف پایبند این بودند که «با هم بخندیم، ولی به هم نخندیم.»
منصور، همهیکل من بود و البته سنش بیشتر. گودرز و منصور، خورده بودند تنگ هم و برای سر کار گذاشتن من و اکبر تلاش میکردند."
نقل از کتاب "پهلوان سعید"
نوشته: حمید داودآبادی
چاپ: نشر نارگل
این اولین برخورد و آشنایی من با منصور الیاسی پور بود. تا آخر جنگ، در اندیمشک که بودم، می رفتم دم خانه شان. با آن چهره توپول و شاد با آن عینک کائوچویی که چشمان شیطنت بارش را درشت تر نشان می دادند، می گفتیم و می خندیدیم.
جنگ با آن چهره زشت و وحشتناکش، خوبیهایی هم داشت!
در جنگ، سریع با هم رفیق می شدیم، از رفاقت هم کیف می کردیم و لذت می بردیم و ...
صد حیف که گاهی این دوستی کوتاه مدت ولی محکم، با یک عملیات به جدایی می رسید.
یکی باید می رفت، یکی باید می ماند و می سوخت.
بدترینش این بود که بعد سی چهل سال رفتن رفقا را ببینی. مثل امشب من.
مهدی (برادر کوچکتر شهید سعید طوقانی) پیام داد:
منصور هم رفت ...
جنگ ما را از هم جدا کرد و دور انداخت. من در تهران و منصور که در کرج بود، رفت گیلان و در شرکت نفت مشغول شد.
10 سال پیش زنگ زد و کلی باهم خندیدیم و یاد اون دوران شیرین را کردیم. او که می دانست مشغول نوشتن خاطرات جنگ هستم، چند تایی عکسهای دوران جنگ و خاطراتش را از عملیات بیت المقدس با ایمیل برایم فرستاد.
اگر بگویم تا امشب آن ایمیل را ندیدم، فحشم می دهید؟!
آره حقّم است.
سایت شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران، در خبری نوشت:
"منصور الیاسی پور ، همکار سابق و بازنشسته شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی منطقه گیلان که پس از تحمل یک دوره بیماری سخت تنفسی در بیمارستان صنعت نفت تهران صبح روز یکشنبه یازدهم اسفند ماه دارفانی را وداع گفت .
وی از یادگاران دفاع مقدس و جانباز 35 درصد جنگ تحمیلی بود که بیش از 26 ماه در میادین مبارزه حق علیه باطل حضور فعال داشت ."
چند سال پیش، تنها که می شدم، دلم می گرفت، دادهایی از عمق وجود می زدم وحشتناک.
امشب، تنهای تنها در خانه نشسته ام و دارم برای منصور می نویسم.
با همه قدرت، داد زدم، فریاد زدم ...
آنقدر کوتاه و بی صدا و مسخره بود که حتی خودم صدایم را نشنیدم!
ای وای به چه روزی افتاده ام!
و باز داغی دیگر و سوزی دیگر.
واقعا در دوران جنگ، چه خطایی کرده ام، چه حقی ضایع کرده ام و کجا کم گذاشته ام که این روزها، محکومم به ماندن و تحمل داغ دوستان.
خدایا
به لحظه لحظۀ بودنم با شهیدان، خطاها، کم کاریها، کوتاهیها و هرآنچه باعث این عاقبت سخت و سوزناکم شده، ببخش و بیامرزم.
امشب، شهیدان مجید عتیقی نژاد، سعید طوقانی، عباس دائم الحضور، حسین رجبی و حمید طوبی در آسمان، به منصور که مهمانشان است می خندند و به من هم که مانده ام!
حمید داودآبادی
✅ ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا
https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊