🌷 شهید عباس کردآبادی
متولد ۱۳۳۴ بود از همان کودکی در کتابخانه پدرش مطالعه میکرد؛ البته در چوپانی و کشاورزی هم به پدرش کمک میکرد؛ عباس کرآبادی؛ دیپلم خود را گرفته بود که برای خدمت به هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در اصفهان رفت و در آنجا در دوره چتربازی شرکت کرد؛ او که مدرک تربیت معلمی هم داشت به سربازانی که سواد چندانی نداشتند آموزش میداد.
اما هنگامی که امام خمینی(ره) فرمان فرار از سربازخانههای شاهی را صادر فرمودند عباس هم با فرار به فعالیتهای انقلابی پرداخت؛ اما بعدها دوره سربازی خود را تمام کرد و در روزهایی که انقلاب در اوج خود بود به همراه مردم شیراز اسلحه خانه ارتش را راه اندازی کرد و در خانه اجارهای خود درحالی که ممکن بود او را به جرم فعالیتهای سیاسی مجازات کنند به پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) میپرداخت و گاهی آنها را در پادگان پخش میکرد.
او که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته شهری فعالیت داشت و در راستای مبارزه با سلطه جویان در شهرهایی همچون سمیرم فعالیت میکرد از نخستین افرادی بود که با تشکیل سپاه پاسداران وارد سپاه اصفهان شد؛ مدت زیادی نگذشته بود که برای دوره آموزشی سه ماه به تهران رفت تا بتواند بسیجیانی که به جبهه غرب رفته بودند را آموزش دهد؛ او پس از بازگشت به اصفهان مرکز آموزشی سپاه پاسداران غدیر را پایه گذاری کرد و خود به آموزش سلاح و تاکتیک به سربازان پرداخت.
با این همه، عباس که در تأسیس پادگان آموزشی ۱۵ خرداد نقش بسزایی داشت به همراه افرادی همچون احمد فروغی، خلیفه سلطانی و اکبر آقابابایی وقتش را صرف خدمت به انقلاب اسلامی کرد و از آنجایی که در زمینه آموزشهایی همچون پرش از ماشینهای نظامی فعال بود بدنش آسیب دیده بود؛ اما به خاطر مهارتش در زمان جنگ تحمیلی در عملیات ثامن الائمه آزادسازی شمال آبادان به عنوان مسئول محور عملیاتی انتخاب شد و آن زمان هم به آموزش دادن رزمندگان ادامه داد.
اینجاست که روحالله صالحی یکی از دوستانش، در خصوص این شهید بزرگوار می گوید «عباس در حالی که در آموزش بچه ها بسیار جدی و سخت گیر بود اما قلبی نرم و دلسوز داشت یادم می آید در دوران آموزش نیروها به ما دستور می داد چراغ های آسایشگاه را خاموش کنیم و از مواد منفجر دودزا، صوتی و گاز اشکآور هم زمان با هم استفاده کنیم تا نیروهای تحت آموزش بتوانند شرایط سخت را تجربه کنند و برای جنگ آموزش ببینند به گونه ای که آن هنگام که از پادگان می رفتند مانند یک چیریک مهارت داشتند اما با این حال هنگامی که دوره آموزش پاسداران تمام میشد، عباس از آنها حلالیت میطلبید».
تا اینکه در عملیات طریق القدس در هشتمین روز از آذرماه ۱۳۶۰، سه ساعت پیش از عملیات با برخورد ترکش گلوله به کمرش به جمع شهدا پیوست، اما به خاطر علاقه بسیاری که دیگر رزمندگان به او داشتند شهادت عباس را تا پایان عملیات، مخفی نگه داشتند تا روحیه دیگران برای جنگیدن، ضعیف نشود.
او که اکنون در میان دیگر ستارگان آسمانی در گلستان شهدای اصفهان میدرخشد با وصیتنامه با ما سخن میگوید؛
✍️ «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛ هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
برادر، پاسدار اسلام و انشاالله ادامه دهنده راه حسین(ع) باشید؛ انشاالله اگر به درجه شهادت نائل شوم، خواست خودم بوده و این تنها آرزوی من و میدانم آرزوی مسلمان شیعه است، این راه را خودم انتخاب کردم چون میدانم (این) راه، راه سعادت است و (این) راه، راه انبیا و راه حسین(ع) است و راه، راه خمینی کبیر است و با افتخار میگویم شهادت را پذیرفتهام و امیدوارم با ریختن خون ما شهدا، انقلاب اسلامی ایران تداوم بخشد.
از پدر و مادر عزیزم میخواهم پس از مرگ من، به هیچ وجه ناراحت نباشند و حتی یک قطره اشک هم نریزند؛ چون با ریختن اشکتان آمریکا، شوروی، انگلستان و همه استعمارگران و همه استبدادگران را خوشحال خواهید کرد؛ اما میتوانید برای امام حسین(ع) بگریید.
مادرم هیچگاه آن لحظهای که در اتاق نشسته بودیم و گفتم میخواهم بروم مأموریت (و تو) گفتی برو به امید خدا را فراموش نمی کنم با این کلمهات پای ورق سرخ شهادتم را امضاء کردی و متشکرم از تو که این آخرین امضاء را دادی.
سخنی کوتاه با برادران عزیز فداکارم؛ ای ادامه دهندگان راه حسین(ع)؛ ای یاری دهندگان مستضعفین و ای فریاد رسان مظلومان؛ برخیزید؛ دست ابرقدرتها را از ممالک اسلامی و مستضعف کوتاه کنید.
سخنی کوتاه با خواهران عزیزم؛ شما ای ادامه دهندگان راه زینب(س)، امیدوارم که شما خود را با جامعه اسلامی تطبیق دهید و از خود یک زن واقعی بسازید زینب گونه زندگی کنید و بدانید که حجاب شما کوبندهتر از خون ماست.