⚪️ خاکریز خاطرات 🌿 دوران دفاع مقدس 🌓 شب قدر 💦 یک جوری گریه می‌کرد، انگار همه خانواده‌اش را از دست داده. گفتم نکند طوری شده. رفتم نزدیک‌تر. صدای «العفو العفو» گفتنش را که شنیدم، خیالم راحت شد. 🌙 شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان بود. در خلوت خودش داشت مناجات می‌کرد. خواستم برگردم سمت سنگر تا کمی بخوابم، که سرش را آورد بالا و چهره‌اش را دیدم. همان بسیجی پانزده ساله گروهان بود. از خودم خجالت کشیدم. كمی آب به صورتم زدم و راهم را کج کردم سمت چادر مراسم شب قدر!! 🎤 : محمدعلی قربانی گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/