🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 السلام علیک یا حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام نوجوان قبیله خورشید عالُم دَهرمکتب توحید آمده نیزه جمل در دست سیزده شیشه عسل در دست نام او چیست در عشیره عشق؟ قاسم بن الحسن، نبیره عشق با لب خشک خود غزل می‌خواند شعر احلی من العسل می‌خواند از نگاه و صداش غم می‌ریخت رجزش دشت را به هم می‌ریخت نعره می زد: منم یتیم حسن کفنم را حسین کرده به تن غیرتی سبز خون رگ‌هایم نوه بوتراب و زهرایم آمدم پا به پای شمشیرم انتقام مدینه را گیرم یا علی گفت و لب تر از مِی کرد اسب‌ها را یکی یکی پی کرد تیغ‌ را رقص ذوالفقاری داد لشکر کفر را فراری داد با دل شیر تا کجا رفته چقدر او به مجتبی رفته اگر چه از چارسو گلاویزند کوفیان مثل برگ می‌ریزند لشکر ظلم را چه شاکی کرد آفرین خوب گرد و خاکی کرد تیغ می‌زد سینجلی می‌گفت مست و مدهوش یا علی می‌گفت عاقبت تشنگی به بندش کرد نیزه از روی زین بلندش کرد از لب آسمان زحل افتاد سیزده شیشه عسل افتاد دیدم از ردِّ بندِ نعلینی قد کشیده به طرفه العینی دشنه کینه را صدا کردند سر مهتاب را جدا کردند سهم پاداش خویش را بردند سر او را مغیره‌ها بردند ✨وحید قاسمی✨ ▪️🍂▪️🍂▪️🍂 🍂دیدبان هنر و رسانه🍂 @Didban_Art_Media