ماجرای و 💕 ✍هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد بخوانند. 🌧موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند. 🎤...مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که، امام حسین (ع) آمده بود سر بالین (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر... 🥀با سوز می خواند تا اینکه گفت: وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟... اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: آقا تو رو خدا دیگه نخون.... 🕊آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده بپرسید.... @East_Az_tanhamasir