ایما | شخصیت شناسی MBTI
°•ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° |بخش بیست و یکم| تاریخش مربوط به اردیبهشت سال ۱۳۶۶ بود. 《"به نام کسی ک
°•ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° |بخش بیست و دوم| باز هم خواست از زهرا سوال بپرسد که آن صدای بسته شدن دری که بیرون اتاق شنیده بودند دوباره تکرار شد. نگاه همه به سمت آن در که طبق گفته‌ی زهرا بسته بود چرخید. صدای قدم‌هایی از آن سمت می‌آمد. چند لحظه بعد در با صدایی آرام باز شد و زنی با چراغ قوه وارد اتاق شد. 《هین... شما کی هستید؟!》 این سوالی بود که زن با تعجب فراوان پرسیده بود. در طی این چند بار که به اینجا امده بود هیچ وقت کسی را ندیده بود. حتی مطمئن بود در قفل است. اما آنها اینجا چه میکردند؟ آن دختران هم همین سوال را از او داشتند. زهرا بالاخره لب باز کرد:《این دخترا دانش آموزای اینجان و طبیعیه که تو مدرسه باشن اما شما کی هستی؟ مگه این درا قفل نبود؟ شما چجوری اومدی تو؟》 ساره با دقت صورت او را نگاه میکرد. انگار چهره‌اش برایش آشنا بود. با تردید لب باز کرد:《شما یکی از اعضای گروه تئا‌‌ترین‌؟ قیافتون خیلی شبیه این دختر تو عکسه.》 بعد هم آلبوم توی دستش را رو به او گرفت. زن ماتش برد. اشک چشمانش را خیس کرده بود. باور نمیکرد آلبومی که این همه سال سراغش را از مادر دوستانش گرفته بود اینجا بود. <ادامه دارد...> @Eema_MBTI |