بسم الله الرحمن الرحیم
ناصرالدین، وقتی هنوز آن سبیلهای معروفش سبز نشده بود؛ وقتی فقط سهساله بود؛ شخص دوم مملکت شد. ولیعهد حکومت بزرگ قاجار. با حفظ سمت فرمانروای ولایت بزرگ آذربایجان هم بود. به سفرهای خارجی که میرفت، پادشاهان و رؤسایجمهور او را روی پای خود مینشاندند. بعد از او مظفرالدین هم هشتساله بود که ولیعهد همایونی ایران و حاکم آذربایجانات شد!
همزمان با جنگ جهانی اول، وقتی ابرقدرتهای جهان، با خبرهترین و بزرگترین سیاستمداران خود در رأس دولتهایشان، مشغول نبرد برای گسترش قلمر و تثبیت قدرت خود بودند، شاه ایران یک نوجوان هجدهساله بود. او البته از نهسالگی پادشاه شدهبود. بله یک پسرک کلاسسومی پادشاه بود. بله در همین قرن اخیر!
همین چندسال پیش، در حکومت مدرن(!)پهلوی، رضاپهلوی، پسرمحمدرضاشاه، وقتی هنوز مدتزیادی از مراسم ختنهسوران مجلل و پرحاشیهاش نمیگذشت، کمکم با همان دامن آماده مراسم تاجگذاری در سعدآباد شد و در هفتسالگی ولیعهد ایران شده و به کاخ اختصاصی خود انتقال یافت!
قرنها مشتی صغیر، مصلحت عام میکردند.
تا خمینی آمد!
خمینی بزرگ و روشنفکر!
فقط او بود که توان ایستادن در برابر این حماقت هزاران ساله را داشت. او بود که ایستاد در برابر این تسلسل که هرکه از اسپرم شاه باشد و روی تخت شاه تولید شده باشد، افضل است از تمام خلایق و مناسبتر است بهحکومت از وزیران کارکشته و پیرانعالم و تحصیلکرده؛گرچه طفلی سهساله و هفتساله باشد. خمینی بود که فرمود حکومت تنها حق دانشمندان و عالمان و فقیهان عصر است؛ فقهای مجتهد استخوانترکانده و موی سپیدکرده. همو بود که تصدی مناصب دولتی و حکومتی را مشروط به اراده و رای مردم کرد؛ که من فقیهِ فیلسوفِ حاکم حق یک رای دارم و آن پیرمرد روستایی دامچران پابرهنه هم حق یک رای. او پس از هزارها سال حکومت سلطنتی استبدادی که در آن، مردم به مثابه امواتی متحرک و مفتخور و بیارزش، تحقیر میشدند، رو به تودهها گفت راستی شما چهکسی را حاکم میخواهید؟ بیایید و رایتان را بفرمایید!
ما مردگان بیارزشی در وطن بودیم
خمینی ما را زنده کرد!
جنبش مطالبه مشهد مقدس