💞 همسر صبور
📝 روایتی از همراهی همسر مکرمه امام خامنهای در سالیان مبارزه با رژیم ستم شاهی
🌙 دهم آبان ۱۳۴۹، اول ماه مبارک بود و او برای چهارمین بار زندانی شده بود. هر چند روزهداری برایش سخت بود، اما به سراغ گرسنگی و تشنگی رفت. اذان مغرب روز اول از راه رسید و وقت افطار شد. هر چه منتظر ماند تا در سلولش باز شود و افطاری بدهند، خبری نشد. واقعیت آن است که در آن اردوگاه نظامی، حسابی برای رمضان باز نکرده بودند.
⭐️ نمازش را خواند. حالا که چیزی برای خوردن نبود، یادش را برد کنار سفرههای افطارو به یاد فرنی «ماقوت» افتاد که چه اندازه دوست داشت وهمسرش آن را خوب میپخت؛مثل غذاهای دیگر. احساس کرد رضایتش از دستپختهای همسر چقدر زیاد بوده و او نمیدانسته است. غلغل سماور را به یاد آورد وچای دبش لبسوز دم افطار را.
🌙 نیم ساعتی از اذان گذشته بود که یک فنجان چای رسید؛چندی بعد هم شام. آن سفره خانگی کجا و این غذای زندان کجا؟! اندکی بیش نتوانست بخورد.باقی را گذاست برای سحر، تا به زور ناچاری وگرسنگی ِبیشتر،آن را بخورد.
🌺 بعد از ظهرروز دوم ماه مبارک رمضان بود که نگهبان خبر داد از بیرون چیزی برایت آوردهاند. وقتی بسته راگرفت وباز کرد، سفره خیالش را دربرابر دیدگان خود دید. روشن شدکه خیال دیروز او در پرواز بر سر سفره افطار، تنهانبوده است.
🌸 خانم خجسته کار خودش را کرده بود.اسباب آمادهباش چای نیزهمان روز به دستش رسید. دیگر مجبورنبود دَم کرده گروهبان چایفروش رابنوشد.به اندازه معده رنجورش از سفره برداشت وبقیه رامیان زندانیان تقسیم کرد.این کار،روزهای بعد نیز تکرار شد.
@Efshagari2020