هدایت شده از شیخ غلامعلي بدرلو
حالم به حال عبد مُکَدَّر نمی‌خورد وضعم به وضع بنده‌ی مضطر نمی‌خورد نفرین به من که اشک دُرُستی نریختم این گریه ها به درد من آخر نمی‌خورد عاشق به عشق یار ز اغیار می‌بُرَد عاشق غمی به جز غم دلبر نمی‌خورد اقدام کرده‌ام بپرم بارها، نشد بال و پرم به بال کبوتر نمی‌خورد در می‌زنم رئوف، جواب مرا بده در می زنم رئوف، مگر در نمی‌خورد؟! أصلاً قد و قواره‌ی من را نگاه کن باور بکن به بنده‌ی خودسر نمی‌خورد گرچه بدم ولی به علی دوست دارمت این لب قسم، دروغ، به حیدر نمی‌خورد ما را به جان حضرت زهرا قبول کن ما را قبول کن، به کسی بر نمی‌خورد فرزند اگر که گیر بیفتد میان غم دستش به غیر دامن مادر نمی‌خورد بی حُبِّ فاطمه به خدا کارنامه‌ام مُهر امان وادی محشر نمی‌خورد در تشنگی به خاطرِ عطشانِ فاطمه یک جرعه آب خوش لب نوکر نمی خورد ️با چکمه روی سینه‌ی او پا نمی‌نَهَند لب تشنه را که نیزه به خوردَش نمی‌دهند «بردیا محمدی» @Arshiv_Gholam