#سه_دقیقه_در_قیامت 💢
قسمت هفتاد و هفت(تجربه ای جدید)👇
🌷كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياری خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلی خوب بود و افراد بسياری خبر می دادند كه اين كتاب تأثير فراوانی روی آن ها داشته.
🍁 بارها در جلسات و يا در برخورد با برخی دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آن ها من را كه راوی كتاب بودم نمی شناختند، و من از اينكه اين كتاب در زندگی معنوی مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم.
🌷يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوی محل كار می رفتم. يك خانم خيلی بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسی بود.
🍁 از دور او را ديدم كه دست تكان می داد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، برای همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
بی مقدمه سلام كرد و گفت: می خواهم بروم بيمارستان ...
🌷من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را می رسانم.
🍁 آن روز تعدادی كتاب سه دقيقه در قيامت روی صندلی عقب بود.اين خانم يكی از كتاب ها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
🌷گفتم: كتاب را برداريد. هديه برای شماست. به شرطی كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقی بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم. خيلی تشكر كرد و پياده شد.
🖇
ادامه دارد ...
التماس دعا🌹
ⓙⓞⓘⓝ↯
🌐
https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313