◽️◽️! با غروب جمعه‌ام پیوند انس و الفت است صبح و شب را می‌شمارم لحظه لحظه تا غروب! در دلم خورشید روشن از فروغ یاد یار هر زمان، خورشید، روشن در دلم حتّی غروب! ماهتاب و آفتاب اینجا برای من یکی است چشم من خورشید جوید از افق امّا غروب! * یاد "عاشورا – غروب!" ذوالفقاری در نیام و خونِ جوشان، چشمِ تر انتظار انتقام و روزها، شبها، غروب! تا بر آرد باغبان گُل را ز گِل، باید وجین صبح روشن می‌رسد بعد از نبردی با غروب! آن سوار سبزپوش از جاده‌های انتظار می‌رسد از راه، قطعاً، بامدادی یا غروب! شعر را خواندم، شگفتا با چنین نور امید بیت آخر داشت امضایی، چه بود امضا؟ "غروب!" ✍ عبدالحسین طالعی 🔍 مطالب مشابه: 🏴 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313