هر کجا دیده ما عقده ی دل وا می کرد
ز خدایش فرجش را باز تمنّا می کرد
زین همه هجر که افتاده میان شه و ما
راوی دهر حکایت ز دو دنیا می کرد
اشک می ریخت ز غم دوری رخساره ی گل
جمعه ها را که چنین واله و شیدا میکرد
شرح می داد غم قصه پنهانی ی خود
یادی از یوسف و از شوق زلیخا می کرد
در تکاپو همه جا را به نظاره می خواست
تا که تسکین دلِ خسته و تنها می کرد
@Emamkhobiha🌹