🔻پشت‌صحنۀ طرح وفاق ملّی 🖊مهدی جمشیدی ۱. روشن است که آقای پزشکیان با ذهنیّتِ تهی از خلاقیّت و طرح و تدبیر به میدان انتخابات وارد شد و گفتارهای انتخاباتی‌اش، عامه‌پسند و غیرعالمانه بودند؛ همچنان‌که اکنون نیز ایشان داشتۀ نظری و مفهومی ندارد و سخن نو و مبدعانه برای ایشان، در حد امر ممتنع است. چندی که گذشت، اصحاب اصلاحات به صحنه آمدند و کوشیدند از گوشه‌‌وکنار سخنان ایشان، یک معنا را برجسته سازند و متناسب با آن، مفهوم و اصطلاحی را از علوم انسانی برگیرند و آن را بر جایگاه نظریۀ دولت او بنشانند تا قدری از ابهام و خلاء و سرگردانی بکاهند. این اصطلاح، دولت وفاق ملّی بود. در واقع، این اصطلاح در متن مواجهات و کنشگری‌ها متوّلد شد و پیشینی و طراحی‌شده نبود و این خود نشان می‌دهد که تدبیر و تقدیر، به تصادف و اتّفاق وانهاده شده است. ۲. این نظر در نسبت با مفهومی شکل گرفته که پیش از این صورت‌بندی شده بود: یکسان‌سازی و خالص‌سازی و حاکمیّت یکدست. ادعای نیروهای سکولار این بود که نظام به سوی حذف و طرد و انکار رفته و دیگری‌های را از صحنۀ بازیِ سیاسی رانده و روند انتخابات نیز از رقابت، فاصله گرفته است. آنها با تکرار پُربسامد این تفسیر، توانستند ذهنیّت‌ها را وادار به تسلیم در برابر خویش کنند و حس انفعال به وجود بیاورند. واقعیّت سیاسی، این بود که نیروهای اعتدال و اصلاحات در متن بازیِ سیاسیِ مبتنی بر رقابت جدّی و انتخاب مردم، از قدرت سیاسی دور افتادند و نظر مردم به سوی جریان مقابل آنها معطوف شد، اما این تغییر وزن اجتماعی و چرخش مردم، به پای حاکمیّت نوشته شد و از آن به عنوان خالص‌سازی یاد شد. این یعنی شکست اجتماعی‌شان را به صورتی معنا کردند که در این میان، حاکمیّت دچار شرمندگی و انفعال شود؛ چنان‌که گویا حقی از آنها تضییع شده است. ۳. پشت مفهوم وفاق ملّی، این پیش‌فرض نهفته است که جامعۀ ایران، گرفتار پراکندگی و تضاد درونی شده و میان حاکمیّت و مردم نیز، فاصله و گسست رخ داده و این وضع به بحران رسیده و اینک باید برای علاج آن، دولت وفاق ملّی بنا کرد؛ به این معنی که باید همه را بازی وارد کرد و مطرودان و محذوفان را صاحب نقش نمود. براین‌اساس، چند شکاف اجتماعی در نظر گرفته شد: شکاف قومیّتی، شکاف سیاسی، شکاف مذهبی و شکاف جنسیّتی. در این طرح، این‌گونه تصویرسازی شد که این شکاف‌ها در جامعۀ ایران، بسیار فعّال و خطرناک شده‌اند و نظام در حال سقوط اجتماعی است و اگر زودتر دستی نجنباند، آشوب و عصیان دیگری از راه خواهد رسید. این در حالی بود که شکاف‌های یادشده، غیرفعّال بودند و جامعه، چنین حسی نداشت که این شکاف‌ها، آزاردهنده هستند، اما بازی روایت‌پردازیِ وارونه، کار خویش را کرد و ذهنیّت جامعه، دستخوش تغییر شد. به بیان دیگر، روایت توانست حس محرومیّت را در جامعه ایجاد کند و جامعه، حس واقعی و روزمرّۀ خویش را کنار بگذارد و تسلیم روایت‌های روشنفکرمآبانه و سکولار شود. نیروهای پیشرانِ داستانِ روایت، قادرند چنین تأثیری بر جامعه بگذارند و به این واسطه، بسیج اجتماعی ایجاد کنند. جامعه نیز طوطی‌وار و رعیّت‌مآب، تمکین می‌کند و تفکّر مستقل را به کناری می‌اندازد. سیاست، این‌چنین برده و بندۀ روایت شده و جامعه نیز در این حد، مغلوب و مسحور خواصی شده است که فن روایت را می‌دانند و دست تصرّف به سوی واقعیّت دراز می‌کنند. ۴. اتّفاقی که اکنون در عمل رخ داده است، به‌صحنه‌آوردن نیروهایی است که منتقد حاکمیّت بوده‌اند و مخالفت خویش را نیز از جمله در ماجرای اغتشاشات اخیر، نشان داده‌اند. وفاق ملّی، این‌گونه ترجمه شده است که باید دیگریِ حاکمیّت، میدان‌دار و مدّعی شود و به عرصۀ سیاستِ رسمی، پا بگذارد. در واقع، آنچه که رخ داده است، نه وفاق است و نه ملّی. وفاق نیست، چون نیروهای سیاسیِ زاویه‌دار، از جنس گفتمان انقلاب نیستند که وفاق با آنها معنا داشته باشند، بلکه اینان نیروهای هستند متمایل به لیبرالیسمِ مذهبی که می‌خواهند در برابر نظریۀ نظام انقلابی بایستند و نظام را از انقلاب، تهی سازند. وفاق با اینان، به‌حتم عمل‌گرایانه و بی‌سرانجام است و نه فکری و هویّتی. مسأله، سفرۀ قدرت سیاسی است که باید اینان نیز بر سر آن بنشینند و از آن لقه برگیرند. و همچنین این وفاق، ملّی نیز نیست؛ چون از واقعیّت‌های جامعه نیز حکایت نمی‌کند و فقط منافع پاره‌ای از نیروهای سیاسیِ دگراندیش و مسأله‌دار را دربرمی‌گیرد. پس غرض، بازیابی یک لایۀ سیاسی در قدرت رسمی است؛ لایه‌ای که دیروز برای تحریک جامعه در برابر نظام، فتنه‌انگیزی کرد و امروز که طمع مقام و منزلت دارد، از وفاق سخن می‌گوید. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60