رفتم پیش طبیب
گفتم ای طبیب تب تمام وجودم را سوزاند
این علائم کرووونا است .
طبیب نگاهی در چشمم انداخت وگفت: نه جانم این تب عشق است و درد خانمان سوز...
بگفت برخیز جانم
بگفتم عه چرا جانم فدایت
بده نسخه، دارویی ،دوایی که دارم میسوزم از این تب.
گفت برو آنجا که معشوقت نشسته است .
دوای درد و درمانت از او خواه .
سرم انداختم پایین و گفتم....نمی دانم نمی دانم کجایست....😔🦋🦋