🔻
در مذمّت بیطرفیِ نظام آموزشی
🖋 مهدی جمشیدی
۱. مطالعۀ تاریخ جنبش دانشجویی نشان میدهد که ما با مسألۀ تازهای روبرو نشدهایم؛ از اواسط دهۀ هفتاد به این سو، جنبش دانشجوی دچار «دوگانگی هویّتی» و «دوپارگی معنایی» شده است و در هر واقعهای، این شکاف موجود و واقعی، خود را نشان میدهد. پاسخ جنبش دانشجویی به مسألهها، «یکسان» نیست، بلکه یک بخش با تکیه بر «سنّت اسلامی و انقلابی» با مسألهها مواجه میشود و راهحلهای اینجایی مطرح میکند و بخش دیگر، به دلیل تعلّقاتش به «هویّت تجدّدی» و وابستگیاش به ایدئولوژیهای آن، راهحلهای بیرون از تاریخ و فرهنگ ما ارائه میدهد. در نسبت با این واقعیّت اجتماعی نیز، همان «دوگانگی دیرینه و ریشهدار»، سربرآورد و جلوهای دیگر از خود را به نمایش گذاشت. البته در این میان، بدنۀ دانشجویان را نباید بیطرف و بیموضع قلمداد کرد، چون آنها ریشه در خاک «تاریخِ خودی» دارند و فقط کمکنش یا بیکنش هستند، اما در درونشان، خود را جزو هویّت اسلامی و انقلابی میشمارند. آن پاره از جنبش دانشجویی که در فتنۀ اخیر، به کنشگرِ بازی دشمن تبدیل شد، در مقاطع پیشین نیز چنین نقشی را ایفا کرد و این جریان، امتداد همان عقبه است. باید بیفزایم که در میان اینان، دانشجویانی نیز بودهاند که به دلیل «فقر شناختی» و «اسارت در بازیهای روایتی»، گرفتار شدند و «توهم» را «حقیقت» پنداشتند. تجربۀ بازی سیاسی در اینان، بسیار ناچیز است و اینان نمیدانند که در عالم سیاست، نباید «سادهسازی» کرد و گفتهها و ادعاها را حق انگاشت و تکرار کرد. در عین حال، نباید به «آینده» ارجاع داد و هزینۀ «تجربهاندوزیِ نسل جدید» را به جامعه تحمیل کرد، بلکه باید آنها را به «تاریخ» ارجاع داد. این تاریخ و مطالعۀ تاریخ است که جنبش دانشجویی را غنی و قویم میسازد.
۲. دانشجویان، برآمده از «مدرسه»اند و نظام آموزشی در مدارس، از هرگونه «کنش سیاسی» و «فهم رسانهای»، تهی است. دانشآموز در نظام آموزشی، به «انبار محفوظات» فروکاهیده شده و رشد یکسویه و تکبعدی یافته است. در تمام مدّت دوران تحصیل در مدرسه، دانشآموز نمیتواند هیچگونه ارتباط ساختاریافتۀ آموزشی با انقلاب و ارزشهای اساسی آن پیدا کند، بلکه همواره باید معلوماتی را به حافظۀ مظلوم خویش بسپارد که اغلب با نیازها و واقعیّتهای زندگی او، فاصلۀ فراوان دارند. نظام آموزشی، بر «معرفت سیاسی» و «شناخت رسانهای» دانشآموز نمیافزاید، بلکه او را در این زمینه به حال خویش، «رها» میکند. نظام آموزشی، خود را نسبت به این بخش، مسئول نمیانگارد. از این جهت باید گفت که نظام آموزشی نسبت به ارزشهای انقلابی، بیطرف و بیموضع است، یا دستکم، بهصورت جدّی و ساختاری به آن وارد نشده است و نمیکوشد «هویّت انقلابی» را در دانشآموزان، ایجاد و تثبیت کند. «دانشگاه»، جلوۀ بیرونی این وضع در «مدرسه» است. به بیان دیگر، آنچه که در دانشگاه مشاهده میکنید، چیزی نیست جز حاصل «کمکاریها» و «بیعملیها»ی نظام آموزشی در مدرسه. اگر منصفانه بنگریم، باید معترض «ساختار آموزشی» باشیم، نه «دانشآموز» یا «دانشجو». اینان، پروردۀ همین نظام آموزشی هستند؛ نظام آموزشیای که متهم به «ایدئولوژیکبودن» است اما در عمل، مخاطب خود را با ارزشهای انقلابی، آشنا نمیسازد. ازاینرو، باید علاج واقعی و زیربنایی را «بازسازی انقلابیِ نظام آموزشی» دانست و «معلولها» را مقصر قلمداد نکرد.
۳. کاری که اکنون باید به آن همّت گمارد، ایجاد فضای گشوده و منطقی برای «گفتگو» است. باید شنید و گفت و استدلال کرد. باید صبورانه و همدلانه، حرفها و دردها و دغدغهها و گلایهها را شنید و به آنها پاسخ داد. آری، کسانی هستند که غرضورز و بیگانهگزیناند و «اغتشاش» و «هوچیگری» و «تنش» را بر «گفتگو» ترجیح میدهند. حساب اینان از سخن من جداست. با اینان باید با زبان «قانون» سخن گفت. اما آنان که بهواقع «پرسش» و «ابهام» و «اشکال» دارند و میخواهد «صدایشان» شنیده شوند را نباید در کنار اینان نشاند و همه را با یک چوب راند. دانشگاه، از ظرفیّت بسیاری گسترده و درخشانی برای «مناظره» و «گفتگو» و «مواجهه» و «تضارب آراء» برخوردار است. باید این ظرفیّتها را فعّال کرد و از دانشگاه، «باشگاه هماندیشی» و «معرکۀ آزاداندیشی» ساخت. نباید آرمان «کرسیهای آزاداندیشی» را معلّق نهاد. آن همه اصرار و تأکید رهبر انقلاب در این باره نباید به فراموشی سپرده شود. انقلاب از «گشودگی» نمیهراسد و خواهان «دانشگاه انقباضی» نیست. گفتگو، راهحلی برای «همۀ فصلها» است، نه مرهمی برای عبور از بحران. بحرانها، زادۀ «فقر گفتگو» هستند و دانشگاه میتواند با رویکرد انبساطی و گشودۀ خود، از جامعه نیز تنش بزداید، نه اینکه در امتداد تنش جامعه به حرکت افتد.
📎منتشرشده در ایرنا:
https://irna.ir/xjKMg2