🔻طریقۀ دیکتاتوری، طریقۀ گفتگو
🖋 مهدی جمشیدی
۱🔸✨ نظر قطعیِ امام خمینی این بود که او بر «کرسیِ رهبری» تکیه بزند، امّا هرگز از این امر استقبال نکرد، بلکه خویش را به حاشیه راند تا حتّی در معرض چنین انتخابی نیز قرار نگیرد. در پی ارائۀ هیچ «مؤیّد»ی از سوی امام خمینی نبود تا مبادا به پشتوانۀ این چنین نظری، ذهن دیگران را مرعوب و به خود متمایل سازد. نگفت و نهفت و از صحنۀ بازیِ قدرت گریخت، درحالیکه دیگرانی بودند که طلب و تمنّای قدرت داشتند، امّا چنین «برگ برنده»ای در اختیار نداشتند. آری، او بهدنبال رهبریِ امّت نبود، امّا «تقدیر» چنین می خواست.
۲🔹✨. آنگاه که به قدرت دست یافت، «مخالفان» و «منتقدانِ» پیشین خویش را قلع و قمع نکرد و از قدرت نراند، بلکه با همۀ آنها مدارا کرد و از درِ لطف و مرحمت وارد شد. او در پیِ آن همه ظلم و جفای نخست وزیرِ دهۀ شصت برنیامد و بر او نتاخت و از او انتقام نگرفت. اگر در گذشته که رئیس جمهور بود، صبر ورزید و مدارا کرد، اینک که رهبر شد، بسیار بیش از آن هنگام، طریق «پدرانه» و «دوستانه» را در پیش گرفت و موافقت و مخالفت با «خویش» را معیار حقّ و باطل ندانست.
۳🔸✨ او «ولی ّفقیه» است و «نائب امام معصوم»، امّا هرگز برای خویش، «قداست» نمی تراشد. مبدأ «مشروعیّت» است، امّا بر دین و مردم اصرار می ورزد و از خویش سخن نمی گوید. میگوید نه فقط قابل مقایسه با حضرت امیر نیست، بلکه از قنبر، غلام آن حضرت نیز فروتر است. او می توانست «دکّان قداست فروشی» بگشاید و خویش را دریچۀ امام معصوم معرفی کند، امّا هرگز به گونهای سخن نگفت و عمل نکرد که از آن، بوی الوهی و آسمانی بودن برخیزد.
۴🔹✨ او همیشه به «قانون»، ارجاع داده و قانون را فصل الخطاب دانسته است، نه خویش را. بارها و بارها گفته است که باید قانون، ملاک عمل باشد و نباید «بدعت های قانون گریزانه» ایجاد کرد. او نظر خودش را بر قانون حاکم نمیکند، بلکه حتّی آنجا که قانون برخلاف نظرش باشد، باز خویش را موظّف به «اطاعت از قانون» میشمارد و معترض نمیشود. او قانون را محترم میانگارد تا همگان دریابند که حتّی رهبر نیز از قانون عبور نمیکند. او برای خویش در برابر قانون، «استثناء» نمیتراشد و «تبصره» نمی زند و «ویژه خواری» نمیکند، بلکه همچون یک شهروند عادی، تابع و تسلیم قانون است.
۵🔸✨ او قدرت را در خویش، متمرکز نساخته و خود را تبدیل به «قدرت متمرکز» نکرده است. مجال نداده که در اطرافش، «انباشت قدرت» به وجود بیاید و نهادها و قوا، «بیقدرت» و «صوری» شوند. از یک سو، عمدۀ بضاعت های نظام در دولت، تجمیع و انباشته شده است و از سوی دیگر، او خود در پی «تفویض» و «واگذاری» برآمده و بسیاری از نیرو های سیاسی و اجتماعی در قالب شوراها و نمایندگیها و ... به «حضور مؤثّر» فراخوانده و قدرت در میان «کنشگران متنوّع»، توزیع کرده است. ازاینرو، امروز با «قدرت توزیعشده» و «کنشگریهای پخش شده» مواجه هستیم.
۶🔹✨ او جامعه را نیز به صورت حداکثری، به «مشارکت» فراخوانده است و از نظریۀ «مردم سالاریِ دینی»، روایت رقیق و اقلّی نداشته است. مردم سالاریِ دینی به روایت او، جوهرۀ نظام است و مناسبات و معادلات سیاسی، وابسته به آن و برآمده از آن است. مردم سالاریِ دینی، محدود به انتخابات نیست و او «مردم سالاریِ انتخاباتی» را سقف و حداکثرِ مشارکت مردم در قدرت و تدبیر معرفی نکرده است، بلکه بر «مردم سالاریِ پس از انتخاباتی» نیز اصرار ورزیده و فروع و اضلاعی را نیز برای حضور و فاعلیّتِ مردم در دورۀ پس از انتخابات عرضه داشته است. او خواهانِ «حضور حداکثریِ مردم» است، نه گریزان از آن. او مردم را «رقیبِ» خویش نمی شمارد و نمیخواهد با تنگ کردن دامنۀ انتخاب ها و کنشگری های مردم، قدرتِ خویش را تثبیت کند، بلکه «مردمی سازی» را سازوکارِ نافع و قطعیِ نظام قلمداد میکند.
۷🔸✨ او یک «رهبرِ گفت و گویی» است؛ آن هم نه «گفت و گوی ساختگی»، بلکه «گفت و گوی واقعی». گفتوگویی که در آن «استدلال»، غالب است و «برهان»، تعیین کننده. گفت و گو در «شرایط برابر» و «بدون هراس از عواقب گفتهها». منطق او، «تحکّم» و «فرمان» و «امر» و «تحمیل» نیست، بلکه «همراه سازی» و «استدلال پردازی» و «اقناع» و «مباحثه» است. آنگاه که با دانشجویان دیدار میکند، به واقع «میشنود» و خود را در جایگاه «مخاطب مستقیم» می نشاند. به دانشجو حقّ میدهد که «صریح» بگوید و «شفاف» بخواهد و «انتقاد» کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهاد های منصوبش. هیچ چیز از پیش، طرّاحی نشده است و تصنّعی نیست، بلکه مجال برای «گفت و گوی ساختارنیافته» فراهم شده است. گفته های چالشی و منتقدانه نیز زیر آن سقف، محبوس نمی شوند و خاص آن جمع محدود نیستند، بلکه رسانهای میشوند.