🔻حجاب و قدرت سیاسی -۳
اصلاحطلبیِ لیبرال و تساهلوتسامح
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. در دورۀ سازندگی، سیاستهای اقتصادی بیش از هر چیز، موجبات گذار از فرهنگ اسلامی و انقلابی را فراهم کرد و در عرصۀ غیررسمی نیز، لیبرالها در محافل روشنفکری و دانشگاهی، جهت گیری جدیدِ فرهنگی را صورتبندی کردند، اما در دولت اصلاحات، بازاندیشی فرهنگی از درون دولت آغاز شد و خودِ دولت، روند استحالۀ هویّتی را در پیش گرفت. نیروهای فکری و سیاسیای که در دورۀ سازندگی، بیشتر در بیرون از قدرت سیاسی بودند و اندیشهورزی و فکرپردازی میکردند، اینک به ساخت قدرت دست یافته بودند و میتوانستند به طور مستقیم، لیبرالیسم فرهنگی را محقّق کنند. دولت اصلاحات، زیربنای روشنفکری داشت؛ روشنفکریِ شبهدینی که دل در گرو تجدّد داشت و میخواست از طریق توسعۀ سیاسی، طرح دموکراسی سازی را در ایران اجرا کند. یکی از شاخههای اصلیِ طرح دموکراسیسازی، فرهنگ بود. بر این اساس، اندیشۀ «تساهل و تسامح» به عنوان کلیدواژۀ این دولت شایع گشت. این تعبیر، ترجمۀ اصطلاح تلرانس است که بیتفاوتی و رواداری در برابر عقاید و رفتارهایی که از نظر دیگران، ناصواب پنداشته میشوند را دربرمیگیرد. نیروهای فکریِ اصلاحات، تلاش میکردند که تساهل و تسامح را با مدارای اسلامی، تطابق بدهند، اما حقیقت این است که تساهلوتسامح، ریشه در «نسبی اندیشیِ ارزشی» داشت؛ چنانکه به طور کلّی، ارزشها را واقعی نمیانگارد و به همین سبب، اغماض در مقابل ارزشهای دیگران را تجویز میکند.
[دوّم]. سیاستهای لیبرالیستی در حوزۀ فرهنگ، با شتاب فراوان آغاز شد و بیش از هر چیز، در قالب روزنامه هایی که بعدها، روزنامه های زنجیرهای خوانده شدند، بروز یافت. در این مطبوعات، همۀ ارزش های اسلامی و انقلابی به گونهای موذیانه و نامعرفتی، به چالش کشیده میشدند و روزانه، موجی از شبهه و اشکال و تردید دربارۀ آنها رواج داده میشد. در دانشگاه و سینما نیز همین وضع جاری بود. جریان روشنفکری، احساس میکرد که اکنون به واسطۀ بدنۀ اجتماعیِ خویش، میتواند نظام سیاسی را وادار به عقب نشینی فرهنگی کند و همۀ گذشتۀ هویّتی انقلاب را تغییر بدهد. از اینرو، شفاف و بیپروا، حملهها و اصطکاکها و تضادها را در پی گرفت و بیتعارف، لیبرالیسم و بازتفسیر اسلام و انقلاب بر مبنای لیبرالیسم را در دستور کار خویش قرار داد. بذرهای این سیاست در دورۀ سازندگی کاشته شده بودند و محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سازندگی - که تا سال هفتاد و یک در قدرت بود - همین سیاست را اجرایی میکرد، اما اینک جریان روشنفکریِ سکولار به واسطۀ ارجاع به انتخابات، خود را صاحب حق میشمرد و ساختار شکنیهای گستردهاش را بخشی از مطالبات مردم معرفی میکرد. اینکه آیتالله خامنهای از «واگرایی های دهۀ هفتاد» سخن میگویند، از جمله همین سیاستها را نیز شامل میشود؛ سیاستی که بر مفاهیمی همچون «نفی خشونت»، «تساهل و تسامح»، «مدارا»، «تکثرگرایی»، «تحمل مخالف»، «زنده باد مخالف من»، «ایران برای همۀ ایرانیان»، «تعدّد قرائتها از دین» و ... تکیه داشت. در واقع، سه ضلع در کنار یکدیگر نشستند و انقلاب را در تنگنا قرار دادند: یکی «لیبرالیسم اقتصادی» در دورۀ دولت سازندگی که اشرافیّت و تکنوکراتیسم و دنیاطلبی و ثروتهای بادآورده و مادّیاندیشی را پدید آورد؛ دیگری «لیبرالیسم معرفتی» که در حلقۀ کیان دنبال میشد و میکوشید معرفت دینی را متزلزل و سیّال نشان بدهد و روایت پروتستانی از اسلام را شایع گرداند و قطعیّت و مقاومت و مبارزه و خلوص و ایمان و علم دینی و ... را بزداید؛ و در نهایت، «لیبرالیسم سیاسی» که در دولت اصلاحات، جامۀ توسعۀ سیاسی به تن کرد و دموکراسی سکولار را بر اسلام سیاسی ترجیح داد.
[سوّم]. روشن است که ترکیب یادشده که در قالب رسانه های غیررسمی و سیاست های رسمی دنبال میشد، تغییرات گستردهای را در فرهنگ عمومی پدید خواهد آورد و چنین نیز شد. در این مدّت، طرح استحاله از تحوّل اندیشهای آغاز شد و دانشگاه به عنوان مبدأ انتخاب گردید و نیروهای پیشران روشنفکری، حلقهها و مباحث خود را بسط دادند و بخشهایی از جامعه را به تصرّف خود درآوردند. به این ترتیب، سبک زندگیِ اسلامی و انقلابی، ضربههای سهمگین خورد و جامعه دچار گسست و شکاف درونی شد. از جمله دربارۀ حجاب، شیب گریز از الگوهای ارزشی، ناگهان تند شد و افزون بر حجاب، مناسبات و ارتباطات نامشروع نیز جلوههای بسیار بیشتری یافت. در واقع، این احساس و درک به جامعه القا شد که دورۀ انقلابیگری به سر آمده و اکنون اصلاح در دستورکار قرار گرفته و اصلاح نیز به این معنی است که چون در گذشته، تنگنظری فرهنگی صورت گرفته و سلایق به عنوان ارزشها بر جامعه تحمیل شدهاند، باید اکنون، گشادهدستی کرد و فضای اجتماعیِ باز پدید آورد و تکثّر را به رسمیّت شناخت.