*﷽* 💠 *داستان کوتاه و آموزنده* 💠 🎁 *پاداش یک گواهی* 📝 *روزی حضرت یوسف علیه السلام در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت.* 💫 *جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟* 🌟 *یوسف(ع) گفت: نه!* 💫 *جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد.* 🌟 *حضرت یوسف(ع) گفت:* *عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند.* 💫 *حضرت جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد.* 🌟 *یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟* 💫 *جبرئیل گفت:* *تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟!* ‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🌤️ *أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج* 🌤️ ⬛⬜⬛⬜⬛⬜⬛ 4⃣ https://chat.whatsapp.com/Gs5F1TMxm7zLxA10aHMPF8