unit6 level1 داستان کوتاه short story The Friendly Ghost A nice woman lived by a large river. She loved children. She wanted to help them in any way. She loved her community, and everyone in the community loved her. She lived a very long time and became very wise. When she died, she became a ghost. She was dead, but every night she returned to her community. She wanted to help children and not to cause them fright. But she had a scary voice. Children were afraid of her, but the ghost was a good one. She only scared them to help them. روح مهربان یک زن مهربان در کنار یک رودخانه بزرگ زندگی می‌کرد. او کودکان را دوست داشت. او می‌خواست به هر نحوی به آن‌ها کمک کند. او جامعه‌اش را دوست داشت و همه در جامعه او را دوست داشتند. او مدت زمان طولانی‌ای زندگی کرد و بسیار حکیم شد. وقتی او مُرد، به یک روح تبدیل شد. او مرده بود، اما هر شب به جامعه‌اش بازمی‌گشت. او می‌خواست به کودکان کمک کند و باعث ترس آن‌ها نشود. اما او یک صدای ترسناک داشت. کودکان از او می‌ترسیدند، اما روح یک روح خوب بود. او فقط برای کمک به آن‌ها آن‌ها را می‌ترساند continue 👇 ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️