🕗 دوست دارم بنشینم اینجا گوشه ای از این صحن رو به گنبد... با شوق دوست دارم نفسی تازه کنم در حرمت... ۳۹ 👇 اباصلت می‌گفت: آن روز، امام رضا(ع) پس از خواندن نماز صبح، جامه‌های خویش را پوشیدند و در محراب منتظر نشستند تا غلامان مأمون آمدند. آنگاه ردای خود را بر دوش انداختند و به مجلس مأمون وارد شدند. مأمون طبقی از میوه‌های گوناگون نزد امام(ع) گذاشت و خوشه انگوری را که در بعضی دانه‌های آن زهر دوانیده بود، در دست گرفت. او ابتدا دانه‌های سالم آن را خورد تا کسی به او مشکوک نشود. بعد، مشتاقانه دست در گردن امام(ع) انداخت و خوشه انگور را به ایشان داد و گفت: ای پسر رسول خدا از این انگور میل کن امام(ع) امتناع کردند اما مأمون اصرار فراوان داشت. امام رضا(ع) به اجبار، سه دانه از انگور را میل کردند... @Etr_Meshkat