🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸کم آوردم (وجیزه دوازدهم) 🌸اعزام به جبهه‌ی نه چندان دلچسب ✍بعضی روزها همه چیز جفت و جور نمیشه که بخواهی به راحتی به مقصد و یا مقصود خودت برسی ؛ اما نیرویی توانمندتر از آنچه در فکرش هستی پشت سرت قرار میگیره ، مجذوبش میشوی و در نهایت به هدف اصلی خودمیرسی، با کمی تأمل و توجه و شاید کمی صبر ، عده ای آن را اراده ی شخصی میدانندوحقیر آن را قدرت خداوند باریتعالی می نامم. 🍃برای تهیه بلیط مشهد به یکی از گاراژهای اتوبوسرانی رفتم، اما بلیط برای دو روز بعد موجود بود، گرفتم و در چند نوبت هم برای تهیه وسایل شخصی و مورد نیازم به بازار سنتی ساری رفتم و وسائل را بدست آوردم. 🍃روز آخر با برو بچه های دفتر فرماندهی خداحافظی کردم، معرفی نامه از فرماندهی گرفتم که در آن نوشته بود، پیرو هماهنگی تلفنی و درخواست آن فرماندهی ، برادرنبی زاده جمعی دفتر اینجانب به مدت ۶ ماه جهت راه اندازی مجموعه دفتر قرارگاه معرفی می شوند. رونوشت کارگزینی ناحیه درج در سوابق... 🍃با فرمانده هم خداحافظی داغ و زیبایی داشتم، تاکید او دلگرمی فراوانی را برایم درپی داشت، ابتدا توکل ، سپس زیارت امام رضا علیه السلام و سپس صبر و شکیبایی را برایم به عنوان سر لوحه ی کارهایم تاکید کرد و گفت؛ نگذار کسی شما را برنجاند، و مراقب باش تا وظیفه‌های محوله را در حد توان خودت انجام دهی و بیشتر از آن بر دوشت نیست مگر اینکه بخواهی ایثارو... 🍃لباس شخصی پوشیدم و ساک وسائل را برداشتم و حوالی ساعت مقرر شده در بلیط روانه گاراژ شدم، روی جای خودم نشستم، اما بنده خدایی درخواست کرد تا جایم را با او عوض کنم، به راحتی جایم را عوض کردم... 🍃انسان خوش اخلاق و نیکو سرشتی بود. با خانواده برای سفر زیارتی میرفت. یکبار هم سه ماه به شکل داوطلبانه ی بسیجی جبهه رفته بود و به حقیر نصیحت میکرد تا به جبهه بروم😊😁و جبهه‌ها را خالی نگذارم...😍 🍃من هم قول دادم تلاش کنم ، شام و صبحانه را مهمان او و خانواده‌اش بودم اما جالب این بود که یکی از مسافرها همکار درآمد و با خانواده عازم مشهد برای زیارت بود. و آب پاکی را ریخت روی دستمان ... 🍃آمد جلو و سلام و... با بغل دستی آشنا در آمد و هم محلی ، روکرد به من و گفت بالأخره انگاری برای سفر مهیا شدی ، دیروز بچه‌ها گفتند که داری میری مشهد تا اعزام به جبهه شوی؛! آقای کناری گفت آقا نبی نگفتی میخوای بری جبهه ، دوستمان گفت: با ماموریت میره جبهه ، وگرنه حالا حالاها نوبتش نمی‌شد... و شرح ماجرایی که اصلا نمیدونستم این همه اطلاعات راجع به من رو ازکجا بدست آورده...😳😊✋ 🍃خلاصه‌ی امر برای همین مقدار از سفر تو اتوبوس عزیز شدیم و همه‌ی مردمی که سوار اتوبوس بودند و بیشترشون هم زائر ارادت داشتند و مدام برایم دعا می کردند ... 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 @FORSAT_HOZOR .