▪️◇▪️◇▪️◇▪️
✨ مادر مرا مقابل خود نشاند و گفت :
ببین عباس من!
نسبت تو وفرزندان فاطمه(سلام الله علیها)، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست..
همچنانکه نسبت من با علی(علیه السلام)، نسبت همسر و شوهر نیست..
نمیدانم به دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دل شکسته ای یا نفس اعجاز کدام رسول کمر به کرامت بسته ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می شدم.. اگر خدا دست مرا نمی گرفت..
این وصلت، هزاران پا از سر من زیاد بود.. اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمی کرد..
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشان این خانواده ی بی نظیریم..
اینها تافته های جدابافته ی عالمند.. اینها زمینی نیستند.. آسمانی اند..
اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمین اند..
مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من! و بانوی من!
این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالی ات.
مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری!
مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی!!
✍️ سیدمهدی شجاعی
📚 سقای آب و ادب
https://eitaa.com/JAVALDUZ