هوالعزیز 💐 شنیده ام یکی از جمعه ها خواهی آمد ! شاید از همین روست که فقط جمعه ها انتظارت را می کشم! اما آقاجان پس این جمعه کی به سر می رسد !؟ برای من که دیگر دارد دیر می شود ! مدام احساس می کنم مهلتم رو به پایان است ! چشمم که بر راه خشکید ! لطفا به قلب گرفتارم نگاه نکنید ! انسانیم دیگر ! یک دنیای چرب و شیرین گذاشتید جلوی چشممان! هی می بینیم و دلمان می خواهد ! خب الوده می شویم دیگر ! شما که مرا بهتر می شناسید ! گفته اند جایز الخطا و باورکردیم ! انگار سهمیه است و باید از آن استفاده کنیم ! همینها گرفتارمان کرده خب ! تا می خواهم خودم را از یک گرفتاری نجات دهم یکی دیگر از راه می رسد ! اینطوری شده که مدام این قلب گرفتار دنیا باقی مانده ! توجیه نمی کنم آقا جان ! خب واقعا همینطوریست دیگر ! به خدا قسم بارها سعی کردم خب نمی شود ! حالا امروز یک خواهشی از شما دارم ! اجازه هست ؟ آقا جان شما را به جان مادرتان قسم خودتان درستش کنید ! یک نگاه از شما کار را تمام می کند ! خوب می دانم که آمدنتان را به خوب شدن ما گره نزدید ! ته دلمان شما را می خواهد اما گاهی از دستمان در می رود و رفتارم می شود وصله ناجور بر آن خواهش ! آقاجان تو را به جان مادرتان رهایم نکنید ! مثل همیشه که مهربانی کردید و نجاتم دادید ... آقاجان من همینجا حوالی ایستاده ام همچنان چشم انتظار بنده خطاکار خدا صالح ادیب💐✋ 🆔 @FORSATE_HOZOR ➡️ https://eitaa.com/joinchat/498401312C3010b2eae1