✅ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
قسمت سی و پنجم
✅رضاخان تسلیم میشود
بدین ترتیب روز پنجم شهریور رضاخان به تمام واحدها دستور عدم مقاومت در برابر نیروهای متفقین را داد
در این روز رضاخان به حدی لاغر شده بود که کاملا نمایان بود پشتش خم شده و بدون عصا نمیتوانست حرکت کند به محض اینکه میایستاد به درخت تکیه میزد و او که قبلاً به ندرت در فضای باز مینشست و همیشه قدم میزد میگفت صندلی بیاورید! اراده اش را از دست داده بود و حرفهای ضد و نقیض میزد و هر که هرچه میگفت تصویب میشد
عصر ۵ شهریور ۱۳۲۰ سرلشکر احمد نخجوان کفیل وزارت جنگ بود و سرتیپ ریاضی رئیس دایره مهندسی ارتش تقاضای ملاقات با شاه را کردند. رضا خان در محوطه بازنشسته بود محمدرضا نزدیک رضاخان بود و من هم در ۵۰ ۶۰ قدمی ایستاده بودم ،من از صحبتها چیزی نشنیدم ولی ناگهان دیدم که رضاخان داد میزند که یک افسر گارد بیاید و درجه این دو افسر را بکند و بیندازدشان زندان! بعداً از ولیعهد پرسیدم که چه خبر بود گفت که این دو نفر آمدند و به پدرم گفتند که متفقین میگویند دو لشکر تهران را مرخص کنید تا به خانههایشان بروند پدر هم از این حرف بدش آمد و فکر کرد که اینها از خودشان میگویند و نظر خیانت دارند
در سعدآباد اتاقکی است و هر دو نفر را در این اتاقک محبوس کردند نخجوان و ریاضی با من سلام و علیک داشتند و هرچند آنها امیر بودند و من ستوان یک ولی به خاطر موقعیت من احترامم را داشتند نزدیک اتاقک رفتم و دیدم که جلوی در آن یک نگهبان ایستاده و پنجرهها هم باز است نخجوان و ریاضی نیز درجه کنده نشستهاند! تا مرا دیدند پشت نرده آمدند و گفتند دستمان به دامنت در اینجا ما چه کار کنیم به علاوه گرسنه هستیم و به ما غذا نمیدهند و هیچکس به سراغمان نمیآید! همینطور در را قفل کردند و رفتند خواهش میکنیم به ولیعهد بگو که ما را نجات دهد ما که گناهی نداریم پیغامی به ما دادند و ما هم نقل کردیم بعداً تحقیق کند بیگناهی ما ثابت میشود اعلیحضرت بدون قضاوت این کار را کرده و بدون تحقیق درجهمان را کنده است
من هم برگشتم و ماوقع را به محمدرضا گفتم دستور داد که بلافاصله به افسر نگهبان دستور بده که از بهترین غذای آشپزخانه خود من برایشان مرتب غذا ببرند من هم برگشتم و به شوخی گفتم که فعلاً از نظر شکم خیالتان راحت باشد تا بقیه مسائل بعداً حل شود،ضمناً از آنها پرسیدم این حرفهایی که به اعلیحضرت زدید از خودتان بود یا واقعیت داشت قسم خوردند که واقعیت داشت و بعداً معلوم خواهد شد.
روز ششم شهریور منصور الملک آمد انگلیسیها توسط او پیغام فرستاده بودند که روسها گفتند اگر این دو لشکر مرخص نشوند و سربازها به دهاتشان نروند ما تهران را تصرف خواهیم کرد به نظر میرسد که تعمداً مسئله را از قول روسها گفته بودند تا رضاخان بیشتر بترسد
با پیغام منصور معلوم شد که نخجوان و ریاضی حق داشتند و فقط راوی بودند ولی فکر رضاخان چنان مشغول بود که دیگر به یاد این دو نیفتاد بلافاصله دستور داد اتومبیلش را بیاورند و شخصاً به طرف سربازخانهها به راه افتاد دو لشکر تهران پس از دستور ترک مخاصمه به پادگانها آمده بودند، رضا خان وارد سربازخانه لشکر یک شد برایش احترام نظامی به جا آوردند و او دستور داد که همه مرخص هستند و به خانههایشان بروند سپس شخصا به لشکر دو رفت و همین دستور را تکرار کرد
پس از دستور ،هرج و مرجی شد و افسرها و درجهدارها و سربازها اسلحههای سبک و سنگین را رها کردند و رفتند تفنگ برنو که اگر یک خط رویش میافتاد سرباز را یک ماه بازداشت میکردند به گوشه ای پرتاب شده من در بازرسی بودم و در جریان دستور قرار داشتم به رئیس بازرسی گفتم که خوب است هیئتی به لشکر ۱ و ۲ بفرستیم,اقلاً ببینیم بر سر سلاحها چه آمده است او پذیرفت و گفت بسیار خوب دو نفر به لشکر یک بروید و دو نفر به لشکر ۲ من به اتفاق یک سرهنگ به لشکر یک رفتم من قبلاً یک سال در همین لشکر فرمانده گروهان بودم و دیده بودم که چگونه به این سلاحها میرسیدند چگونه مواظبت میکردند و حتی با آنها تیراندازی نمیکردند و تنها با تفنگهای مشخص و مستعمل تیراندازی میشد دیدم که تفنگها و مسلسلهای سبک و سنگین که فکر میکنم حدود ۲۰ هزار سلاح مختلف بود روی زمین ریخته شده در میدانها رها است،و کسی نبود که از ما بپرسد چه کارهاید ؟ اسلحه ها را در جویهای آب انداخته بودند و تعمداً آب را رها کرده بودند تا غیر قابل استفاده شود
یکی دو روز بعد مجدداً انگلیسیها تماس گرفتند، سر ریدر بولارد وزیر مختار انگلیس از طریق فروغی که اکنون نخست وزیر بود پیام داد که که چرا لشکرها را مرخص کردید آنها را سریعا جمع آوری کنید رضاخان هم اکیداً دستور داد و کامیونها به راه افتاد و سربازها را جمع آوری کرده به پادگانها برگرداندند
👇ادامه دارد
📡
#آنتی_نفوذ/ عضویت👇
https://eitaa.com/antinofooz