💠 حکایت میلاد حضرت امیر المومنین (ع) | قسمت نهایی یزید بن قعنب می گوید: با عباس پسر عبدالمطلب و گروهی از قبیله عبدالعزی در کنار کعبه نشسته بودیم که دیدیم فاطمه بنت اسد به نزدیک کعبه آمد و مشغول طواف و نیایش شد... لحظاتی از نیایش فاطمه می گذشت، ما به چشم خود دیدیم دیوار خانه کعبه ناگهان از ضلع بالای حجرالاسود یعنی سمت مستجار شکافته شد و فاطمه از آنجا به درون خانه خدا رفت. بلافاصله شکاف دیوار به هم آمد و به صورت نخست شد. ما به دنبال این پیشامد سعی کردیم تا درب خانه کعبه را که قفل بود باز کنیم، اما میسر نشد. با مشاهده این وقایع شگفت دانستیم که در این کار حکمتی وجود دارد. لذا دست از تلاش برداشتیم, موضوع بلافاصله دهان به دهان و به گوش مرد و زن اهل مکه رسید و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجرای شگفت انگیز چه خواهد بود. همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه به سر برد. روز چهارم کسانی که پیرامون کعبه گرد آمده بودند، دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوی سرفراز در حالی که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد. انبوه مردم حیرت زده که در آنجا گرد آمده بودند، به سوی وی دویدند. همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: ای مردم! خداوند مرا این فضیلت داد که فرزندم در کعبه دیده به جهان گشاید. هیچ زنی تا کنون اجازه نداشته که در خانه خدا وضع حمل کند. ولی خداوند خانه اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس به دنیا آورم، سپس به خانه آمد. در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید / نازم به حسن مطلع حسن ختام او 📚 الامالی شیخ صدوق:۱۱۴_معانی الاخبار:۶۲_ مناقب آل ابی طالب (ع) 📚 ص ۱۷۳_ روضه الواعظین ۷۶_بحارالانوار:ج۳۵، ص ۸ 🌐@Farough_ir