بسم الله الرحمن الرحیم
از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم.
راهی جز این نیست. همهٔ امکانها را مرور کردهام. ما فقط به یک شرط خلاص میشویم. راه نجات ما این است: دویدن.
بیوقفهدویدن. ممتددویدن. نفسکمنیاوردن و دویدن. منحرفنشدن از مسیر و دویدن. غرنزدن، شانهخالینکردن و دویدن. سرگرم جادهنشدن و دویدن
و
راز ماجرا این است:
دوی همگانی.
شانهبهشانهٔ هم دویدن. همه، همه، همه کنار هم دویدن.
برای اینهمه مشکل که روی سرمان آوار کردهاند و کردهایم، برای اینهمه درد که روی دلمان طبله کرده، برای اینهمه داغ که دیدهایم، برای اینهمه رنج که بردهایم، باید بدویم.
هر کجا که هستی، بدو! با هرچه بلدی، بدو! نه بهآهستگی، نه به طمأنینه، که به شتاب، به تعجیل پا بکوب بر این خاک! سراسیمه بدو برای بازکردن هر گرهی که دستانت به آن آشناست. ناجی آدمهای دوروبرت باش با همین بضاعت کم. خودت را خرج کن برای وطنت، آرمانت، علاقهات، شوقت.
چه بلدی؟ نوشتن؟ بنویس. ساختن؟ بساز. تربیتکردن؟ بپروران. خواندن؟ بخوان. گفتن؟ بگو.
تو در چه خوبی؟ چه را خوب میدانی؟ انجامش بده، عاجل! آنطور که خودت هم باورت نشود این تویی که میتوانستی اینهمه ممتد بدوی و سالها مسیر را دریغ کردی از خودت. آن قوای خفته را که سالها درون تو معطل مانده، بهکاربگیر. بیش باش!
ما را در انزوا، ما را معطل، ما را بیحاصل میپسندند. اینهمه سال نشانمان دادهاند این را! تاریخمان هزارهزار مصداق را یدک میکشد. بشوریم بر این خمودگی! آن مشت محکم را که سالهاست معطل همت جمعی ما مانده، بکوبیم بر دهان دشمنی که مرگ ما را خوش دارد.
میخواهند کرکرهها پایین باشد! میخواهند نفس کسبوکارمان سرد شود. به اسم جنبش، ما را منجمد میخواهند! به نام مبارزه میخواهند سپر بیندازیم!
بچسبیم به این زندگی روزمره و سرشارش کنیم. دودستی بچسبیم به آدمهای عزیز زندگیمان و خیر برسانیم به آنها، ممتد و بیچشمداشت. بدویم به سمت هم، به گرهگشایی، به مهر، به همیاری، به لبخند، به زندگی، به سرزندگی.
راهی جز این نیست. همهٔ امکانها را مرور کردهام. باید همه با هم برای این وطن بدویم؛ مثل صاحب این کفشهای خاکی که همهٔ عمرش به دویدن گذشت تا به مقصد رسید: پرواز ساعت ۱:۲۰ از فرودگاه بغداد به سمت خدا.
🖋️پرستو عسگرنژاد
🔸جبهه فرهنگی فاطمیون
@fatimioun