هدایت شده از بایگانی کانال گنجینه
⚙🇮🇷بسته ویژه 📒 خیاطی کاری نداشتند جز اینکه سر کوچه و پشت موتور توی ده بچرخن. مردم هم کم کم از دستشون عاصی شده بودن. یه روز روحانی روستا باهاشون صحبت کرد. یکی شون دیپلم خیاطی داشت. -پس چرا کاری نمی کنی؟ -پول ندارم چرخ می خواد، مغازه می خواد کسی رو توی بازار نمی شناسم- کی لباسامو میخره؟ و… حاج آقا گفت: خدا روزی رسونه. از تو حرکت از خدا برکت. نمی شه که بیکار بشینین! قرار شد هرکدومشون یه کم پول بذارن وسط باهاش چرخ و میز و پارچه و… بخرن. پارکینگ خونه یکیشون هم شد کارگاه. حاج آقا هم توی مسجد گفت: از این به بعد همه پیراهن و شلوارشون رو از این جوونا بخرن. کم کم از روستاهای اطراف هم سفارش گرفتن و کارشون رو توسعه دادن. حالا نصف روستا دارن دوخت و دوز می کنن. 💠کانال تربیتی گنجینه @GANJINE313