🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت چهل و دوم راز سر به مُهر چگونه مُشتی اسیر با بدنای زخمی و نحیف، زنده به آن سوی تونل وحشت میرسیدن و در میانه راه و این همه ضربات کشنده جان نمی دادن، این رازی است سر به مُهر که با هیچ معیار مادی توجیه بردار نبود. با فضل و عنایت الهی همه بچه ها زنده به انتهای تونل رسیده بودند و جای شکرش باقی بود که هنوز نفسی میومد و میرفت. بعد از این مرحله انداختنمون تو اتاقی که زیراندازش یه دونه پتوی کهنه و کثیف بود. سی و هشت نفر و یه پتو. بچه هایی که حالشون وخیم بود رو روی پتو نشوندیم که کمتر اذیت بشن و بقیه به دیوارای سردِ اطراف اتاق تکیه زدیم. ساعاتی بعد اومدن و دستور دادن همه لباساتون رو در بیارین و بندازید بیرونِ اتاق. بچه ها از هم حیا می کردن و لباسای زیر رو در نیاوردن ولی بزور کابل مجبور شدیم اونا رو هم بکنیم. بعد از اینکه تمام لباسا رو با دقت تفتیش کردن اونا رو پرت کردن داخل و هر کسی لباس خودشو پوشید. بدبختا در حالیکه یه هفته از اسارتمون گذشته بود هنوز از بچه ها وحشت داشتن و به همین خاطر تمامی لباسا رو تفتیش کردن که مبادا چیزی داخلشون قایم کرده باشیم. با ورودمون به استخبارات بازم سریال بازجوییا و با روشی خشن تر از بصره شروع شد. اینا حرفه ای بودن و متخصص اعتراف گرفتن از زندانیان سیاسی. استخبارات، سازمان اطلاعات و امنیت بود مثل ساواک زمان شاه و موساد اسرائیل. ماموران استخبارات از بین وفادارترین افراد به صدام و نظام بعثی انتخاب می شدن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ■⇨ @Ganje_arsh