جوانی به نزد حکیمی رفت تا از زبان‌ درازی و سرکوفت های زنش شکایت کند و مشورتی بگیرد! حکیم گفت بابت هر کاری که زنت برایت انجام می‌دهد از او تعریف و تمجید کن! هنگام شام زن سفره را پهن کرد. مرد با اولین لقمه‌ای که خورد شروع کرد از دستپخت زنش تعریف ‌کردن و گفت تا حالا چنین غذای لذیذی نخورده ام. زن گفت : زهرمار بخوری، کارد به شکمت بخوره، چندین سال برایت غذا پختم اما یکبار هم تعریف نکردی، حال که خواهرت برای اولین بار غذا برایمان فرستاده، تعریف و تمجید میکنی! 🆔@Ganjhayemanaviy