« دو بیتی هایی برای » خدا دونه دلم بارون گرفته به چشمم پرده ای از خون گرفته ز داغ سبزه پوشان ولایت که اشکم وسعت کارون گرفته سلیمانی زدی آتش به جانم رسیده تیر غم بر استخوانم غم داغت علی را پیر کرده خودم از چهره مولا بخوانم بیایید عاشقان با هم بنالیم از این درد و غم و ماتم بنالیم سلیمانی عزیز رهبرش بود برای یار بی همدم بنالیم سلیمانی چرا رفتی؟ کجایی؟ ز دنیا رفته ای؟ یا پیش مایی؟ گمانم رفته ای در مکتب عشق شوی آماده با مهدی بیایی تو رفتی در جهان ماتم سرا شد زمین و آسمان شیون به پا شد خدا داند که از خون عزیزت تمام مکر دشمن بر ملا شد نمی دانی سلیمانی چه ها کرد ! به دنیا نهضت خونین به پا کرد تن او رسم سفیانی بر انداخت سرش «برجام»و «اِی اف تی» هوا کرد الهی دشمنت را خوار بینم سر مزدور او بر دار بینم همی گفتی که مولایم علی بود مسیرت روشن وهموار بینم امیر حمزه مهرابی 15 دیماه 98