بقیه خاطرات درباره سرادر سلیمانی به روایت سردار خالقی
ظهر برای ناهار با هم بودیم و شب نیز همین طور، شب در همان منزلی که حضور داشتیم به من گفت می خواهم با شما صحبتی کنم، ایشان پارچه ای از جیبش درآورد که روی آن برخی دعاهای مستحب مثل «جوشن کبیر» نوشته بود، گفت داده ام مراجع امضا کرده اند شما هم امضا کن.
من نه از نظر روحی می توانستم بپذیرم و نه دستم توانایی انجام این کار را داشت؛ با تاثر و اشک گفتم نمیتوانم این کار را بکنم، شهید گفت: یعنی نمی خواهی شهادت بدهی من آدم خوبی هستم ... در نهایت امضا کردم و به ذهنم رسید که جمله ای را بنویسم که این جمله را بعد از تدفین گفتم: «اللهم انی اشهد انه قد اقام الجهاد فی غیبة ولیک و حجتک» می خواستم این را بنویسم اما دستم قدرت نوشتن نداشت ...
به حقیقت در زمان غیبت امام زمان(عج) کسی به اندازه حاج قاسم سلیمانی در اقامه جهاد تلاش نکرد، ایشان 40 سال پوتین از پا درنیاورد و در هر مسئولیتی که داشت چه در فرماندهی لشکر ثارالله(ع) چه در نیروی قدس مجاهد بود.
آن شب حرف های دیگر هم زدیم و ایشان گفت انگشتری دارم که همه نمازهای شب را با این انگشتر خوانده ام و وقتی خواستید من را دفن کنید، این را در کفنم بگذارید، وقتی خواستیم برویم ایشان به چند نفر اطرافیان گفت ایشان وصی من هستند البته منظور وصی در غسل و کفن و تدفین.
تنها جایی که سردار سلیمانی دست ها را بالا می برد
آن شب با هم به مسجد مقدس جمکران رفتیم، انتهای شب بود مسئولان بازرسی ایشان را نشناختند ایشان دست ها را بالا گرفت و کامل بازرسی شد و من به شوخی به شهید گفتم: یک جا می توان دو دست شما را بالا دید آنهم در حرم ائمه(ع) و هنگام زیارت است.
بعد به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم ایشان گفت: سختم است به زیارت بیایم چون مردم از ضریح فاصله گرفته و به سمت من می آیند.
من گفتم محبت مردم به شما به عنوان سردار سلیمانی در طول محبت اهل بیت(ع) است مردم شما را خدمتگزار این خاندان می دانند و از این جهت به شما هم محبت و ارادت دارند ... اما ایشان از این اتفاق قلباً ناراحت بود.
سپس بر سر مزار شهید شیرازی از رفقای سردار و شهید مطهری و علامه طباطبایی و آیت الله بهجت رفتیم در این قبور توقف بیشتری داشت، البته در سفر آخر توقف خاصی بر سر قبر آیت الله شاهرودی داشت.
سه چیزی که سردار سلیمانی می خواست در کفن اش قرار دهند
در کرمان و روز تشییع شهید سپهبد سلیمانی، ازدحام مردم کرمان بی نظیر بود نهایتا به طور غیرعادی و غیرقابل پیش بینی و برنامه ریزی نشده مسیر تشییع تغییر کرد و رفتیم به سمت مقر لشکر ثارالله(ع)، 10 12 ساعت تابوت ایشان در لشکر بود جایی که چندین سال فرماندهی اش را بر عهده داشت.
برخی دوستان می گفتند شب ایشان را دفن کنیم چون شاید روز باز هم شلوغ شود، دو ساعت قبل از غروب آفتاب کرمان، با هلی کوپتر رفتیم وضعیت را ببینم، جمعیت در حال بازگشت بودند.
نهایتا در بین الطلوعین حدود 40 45 دقیقه پس از اذان صبح، تدفین انجام شد البته پارچه ای را که گفته بود و نیز انگشتری را که همه نمازهای شبش را با آن خوانده بود در کفن گذاشتم، همچنین نامه یک دختر شهید را نیز در کفن ایشان گذاشتیم، نامه ای بسیار عاطفی برای حاج قاسم با این مضمون که بعد از 35 سال با آمدن شما به منزل ما، غم شهادت پدرم را از یاد بردم. حاج قاسم در جواب نوشته بود من وصیت می کنم این نامه را در کفنم بگذارند تا در تاریکی قبر این نامه شفیع من باشد.
البته عبای مقام معظم رهبری را هم در کفن گذاشتم، مردم نیز تربت و آب حرم حضرت عباس (ع) و ... را نیز آورده بودند.
یک شب قبل از تشییع ایشان در تهران، تعدادی زیادی از فرزندان شهدا که با سردار بسیار مانوس بودند به منزل شهید آمدند و پارچه شهادت مراجع به خوبی سردار سلیمانی را گرفتند و امضاء کردند.
حاج قاسم مکرر به من می گفت شاید بیشتر از 10 بار ایشان طلب دعا کرد برای عاقبت بخیری و ویژه برای شهادت، ادبیات دعا کردن حاج قاسم و راضی کردن دیگران برای دعا در حق شان هم خاص بود، ایشان می گفت مرداری را وسط بیابان تصور کنید اگر متعفن هم شود اطراف خود را آزرده نمی کند ولی در بوستان پر از گل که عطر خوشبو دارند، حتی کوچک ترین تعفن آزاردهنده است.
می گفت (نقل به مضمون) آدم های زیادی دور من شهید شدند من نماینده یک قشر پاک جامعه هستم وابسته ایثارگرانم و جزء خانواده شهدا هستم اگر خدای ناکرده مشکلی در زندگی من به وجود بیاید حکم همان تعفن کوچک در باغ پر از گل را دارد.
سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی روز جمعه، 13 دی ماه توسط آمریکای جنایتکار در نزدیکی فرودگاه بغداد مورد حمله موشکلی قرار گرفت و به خیل یاران شهیدش پیوست.
@GgaroGhati
@GgaroGhati