🍀 ورقی از کتاب ⭕️ انکار «من» در غرب چون به این موضوع اشاره کردیم که حضرت امیر (ع) فرمود: مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعارِفِ«غرر الحکم»، خوب است اشاره کنیم که غربی‌ها مسئله روح را به کلی انکار کردند. در باب مسئله روح، اولین مسئله‌ای که مطرح بوده، همین مسئله «من» بوده است. روح همان من است، یعنی همان که تو او را به عنوان یک «من» ادراک می‌کنی و حس می‌کنی. خودت هستی که «حس‌کننده» و «حس‌کرده شده» هستی و هردوی اینها یکی است. دکتر ارانی در کتاب پیسیکولوژی نظیر همین تعبیر را دارد [که برگرفته از غربی‌ها و از جمله هیوم است.] می‌گوید «من» چیزی نیست، حقیقتی نیست، «من» یک سراب و خیال است. آنچه که وجود دارد یک سلسله «تجسمات» پی در پی یا «تصورات» پی در پی است. یا تجسّمات است، یعنی حواس ما کار می‌کند و ذهن ما حکم آینه‌ای را دارد که در مقابل اشیاء قرار گرفته و تصویر اشیاء پشت سر یکدیگر درآن منعکس می‌شود، مثل یک آینه‌ای که از مقابلش صورت‌هایی عبور کنند. اینها را در اصطلاح می‌گویند «تجسّمات». یا «تصورات» است، یعنی به حکم اینکه ما دارای نیروی حافظه هستیم یک سلسله اشیایی که قبلا از جلوی حواس ما عبور کرده و در خزانه حافظه ما محفوظ مانده است باز از حافظه ما می‌آید و در جلوی ذهن ما به اصطلاح رژه می‌رود. دائما تجسّمات (احساسات) و تصورات [( احساسات و صورت‌های حسی که از حافظه می‌آیند)] به دنبال یکدیگر به سرعت مثل حلقه‌های یک زنجیر عبور می‌کنند. اگر ما اینجا بایستیم و یک «صف سرباز» دائما از جلو ما عبور کنند خیال می‌کنیم که یک امر واحد است و شیئی در مقابل ماست و حال اینکه هیچ وقت چنین چیزی در مقابل ما نیست، بلکه در مقابل ما در ثانیه اول یک سرباز بوده به اسم حسن، در ثانیه دوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر، ثانیه سوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر و همین طور. اینجا اگر هزارها ثانیه گذشته است در هر ثانیه یک سرباز در مقابل ما بوده، یک شیء خاصی [به نام صف سرباز] در مقابل ما نبوده است، هرچه بوده سربازهایی بوده که عبور می‌کرده‌اند. مثل نهر آب است. وقتی نهر آب را نگاه می‌کنیم، خیال می‌کنیم چند ساعت است که یک شیء واحد را در مقابل خودمان می‌بینیم و حال اینکه هیچ چیز در مقابل ما نایستاده است، مجموع مولکول‌های آب است که رد می‌شوند. آن مولکول‌هایی که در لحظه اول دیدیم، در لحظه دوم دیگر وجود ندارد، آنهایی را هم که در لحظه دوم می‌بینیم در لحظه سوم وجود ندارد. در اینجا یک شیء واحد نیست. نهر به اصطلاح فلاسفه «واحد اعتباری» است نه «واحد حقیقی». وقتی ما مجموع را یک واحد در نظر می‌گیریم، این اعتباراً واحد است، واقعاً واحد نیست. مثل اینکه ما اینجا که نشسته‌ایم بگوییم مجموع خودمان یک واحد هستیم. ما واقعا واحد نیستیم، هر فردی یک واحد است ولی مجموع ما واحد نیست. مجموع اساساً یک شیء نیست، موجود نیست؛ اصلا مجموع وجود حقیقی ندارد بلکه اعتباراً وجود دارد. اینها گفتند مسئله «من» هم یک چنین چیزی است. شما تصوری از پدرتان دارید، تصوری از مادرتان دارید، تصوری از این دیوار دارید، تصوری از آن غذا و تصوری از آن بوی خوش دارید، تصوری از آن شیء دیگر دارید. «من» یعنی مجموع این خاطرات، یعنی همین‌ها. اگر این مجموع خاطرات را از شما بگیرند چیزی باقی نمی‌ماند، همچنان که اگر مجموع سربازها را از شما بگیرند صف باقی نمی‌ماند و یک شیء [به نام صف] باقی نمی‌ماند؛ اگر همه سربازها نباشند، هیچ چیزی نیست. مادیین از اروپایی‌ها خیلی روی این مسئله‌ تأکید کردند که «من» چنین حقیقتی است. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan