❀ ⃟ ⃟ ☕ یک جرعه شعر ناب✓༺•
🍃🍓⃢🍒🌸🍎⃢🍩🌸🍒⃢🍓🍃
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگِ رخسـاره خبر میدهد از حال نهانم
گـاه گـویـم کـه بنالم ز پریشــانیِ حـالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم
هیـچـم از دنیـی و عقـبی نبرد گـوشــهی خاطـر
که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم
گر چنان است که رویِ من مسکین گدا را
به درِ غـیر ببینـی ز در خویـش برانـم
من در اندیشهی آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمـندت برهـانم
گر تو شیرینِ زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگـی از عشـقِ تو فرهـادِ زمـانم
نه مـرا طاقـتِ غربت نه تو را خاطـرِ قربت
دل نِهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریقِ تو گرفتم
که به جـانان نرسـم تا نرسـد کار به جـانم
دُرم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهـی باز به مـن کن که بسـی دُر بچـکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسـانم
#سعدی